سلام ميخواستم يکي از خاطرات سکسي ام را براتون تعريف کنم اين مربوط به خيلي سال پيش ميشه من از مسايلي چون کردن وحال کردن هيچ چيز نمي دونستم حتي فرق کس وکون هم نمي دونستم قبلا يکي از کونده هاي معروف به نام غلام فنگ بودتصميم گرفتم يه طوري رابطه بر قرار کنم ولي خجالت مي کشيدم يه روز به غلام فنگ گفتم يه مجله پيدا کردم پره عکس لخته پر عکس سکسي اون اومد براي ديدن عکس سکسي، ديد هي ازش سوال کردم گفتم مياي يکم روپاهام بشيني يکم نشت خودشو عقب وجلو کرد حس کنجکاوي منو کشته بود گفتم يه حال داد منم يه حال بش ميدم اخه من هيچي بلد نبودم همينکه وايستاده بودم و مجله را ميديدم گفتم بيا تو هم ببين اونم يواشکي خودشو چسبوند به من من هم پامو براش باز کردم اون خيلي خوشش اومده بود چون بعد از مدتها کون دادن يه کون به سراغش اومده بود به من گفت يه کم دستتو بزار رو شلوارم من هم با خجالت دستمو رو شلوارش کشيدم بعد دستم رو گرفت گفت يه کم کيرمو بمالون خجالت کشدم گفت يه کم ، يه کم مالوندم گفت يه کم بيشتر باز براش مالوندم بعد گفت دستتو بکن تو شلوارم گفتم اين ديگه زشته گفت فقط منو تو اينجاييم دستمو تو شلواروشورتش کردم براش مالوندم خيلي خوشش اومده بود گفت اندازش چطوره گفتم چطور گفت ميتوني اينو برداري منم دستمو تو شلوارش کردم يه کم بالا وپاييينش کردم اون خندش گرفته بود گفت اندازش برات مناسبه گفتم مناسب چي گفت براي حال کردن تازه دورياليم افتاد،بش گفتم کوچيکه ولي خيلي کلفته حالا نوبت من شده بود اون روشلوار مالوندودست توشلوارم کردومالوند من خوشم اومده بود چون موقعيت مناسب نبود ادامه کارو موکول کرديم به يه وقت ديگه فقط سفارش کردم اين راز بين من واون باشه دفعه بعدي رو شلواري با هم هال کرديم يه روز بعد تو يه خونه خالي يه کم لاپايي کار کردم البته به من گفت تو اول لاپايي بکون من گفتم بلد نيستم اون هم سواستفاده کرد و اول اون بامن حال کرد بعد کي مياي ايدفعه حال اساسي کنيم گفتم توش کردنو ميترسم هي اصرار کرد ،گفتم لاپايي هال کن من خوابيدم اونم ميگفت ميزارم توش برات حال ميايي گفتم يه وقت ديگه من ميترسم گفت پدر ترس نداره يه کم سرش ميکنم بعد يه حل کوچيک بعد هم چند تا تلمبه تموم ميشه گفتم الان اگه دير برم تو خونه شک ميکنن کفت فردا شب چطوره پدرومادرم ميرن تهران من هم گفتم فردا شب فقط پدرم خونمونه به بهانه ماهواره درست کردن بيا منم ميگم شايد خيلي طول بکشه تو نگران نباش من خونه غلام ميمونم برنامه ريزي کامل شد قرار شد يک حمام برويم وبه خودمون برسيم تموم مووپشما روبزنيم ومثل يه فيلم سکسي حال کنيم تموم برنامه ها درست شد غلام فنگ پدرومادرشو راهي تهرون کردومن هم سر پدرم کلاه گذاشتم وبا غلام فنگ رفتيم چون من بلد نبودم قرار بود اين بچه کوني اون با من حال کنه رفتم دستشويي چند بار خودمو با شلنگ تميز کردم بعد لخت شديم اول شروع کرد به ساک زدن براي من من هم خوشم اومده بود بعد کيرشو در اورد گفت بخور اول با با اکراه ساک زدم بعد خوشم اومد ه بود اون هم دستشو توکون من کرداول با يه دستي بعد دو دستي بعد کاندومو کشيد م سر کيرش گفت ميخواي توت فرنگي بخوري تعجب کردم تازه فهميدم کاندوم توت فرنگي رو ميگه يه کم ديگه براش ساک زدم گفت برگرد کيرشو تفي کرد سرشو کرد توسوراخم بعد هي فرو ميکرد تازه فهميدم چه دردي داره البه نه راه پس داشتم نه راه پيش بعد يک دفعه تا دسته فرو کرد من هم چاره اي جز تحمل نداشم بعد از دو الي سه دقيقه ارضا شد البته با روش هاي مختلف با من حال کرد بعد شد نوبت من ولي اون بيشتر حال کرد چون بار اول حال کردوکون صفر کيلومتررو کرد من کوني روکردم که شايد 500کير داخلش رفته خلاصه داخل کون من مي سوخت که ميگفت اگه بزارم توش سوزشش خوب ميشه البته تا صبح به همين بهانه 3بار ديگه حال کرد البته هر يک ماه با هم هال ميکرديم اين بود خاطره مننوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018