گی با پسرعمو

0 views
0%

سلام من رضا هستم 25 ساله ساکن اهواز خواهش میکنم فقط دوستان گی این داستان رو بخونن و لطف کنن فحش ندن که بازم جرات کنم بنویسم.این داستان از ده سال پیش شروع شد که من 15 سالم بود و برای امتحان انگلیسی که خیلی سخت بود رفتم خونه داییم که ساسان پسر داییم که یک سال ازم بزرگتر بود باهام کار بکنه خلاصه رفتم از صبح تا شب هر چی اشکال داشتم رو باهم مرور کردیم.موقع خواب بود که ساسان گفت من و تو اتاق اخر میخوابیم دایی وزن دایی و دختر دایی تو اتاق دیگه در دو اتاق روبه روی هم تو حال باز میشد و همینطور که دراز کشیده بودیم میشد داخل اتاق دایی رو دید بزنیم.ساسان یه شلوار ورزشی بم داد که راحت باشم من پیرهنمو دراوردم با رکابی بودم و شلوار جینم رو تا کردم یه شرت مایو تنگ پام بود دیدم ساسان داره به تخمام و کیرم نگاه میکنه گفتم چته اینطوری نگاه میکنی خندید گفت هیچی نمیدونستم کیرت اینقدر بزرگه گفتم قابل نداره خندید و گفت بزارش تو کونت.ساسان دوتا تشک انداخت کنار هم کامل به هم جفتشون کرد رفت زیر پتو شلوارش رو دراورد گذاشت پیش سرش گفت من با شورت میخوابم منم پیشش دراز کشیدم شروع کرد به کسشعر گفتن البته اروم صحبت میکردیم. چند دقیقه نگذشته بود که شروع کرد حرفهای سکسی زدن چندتا از کارایی که که با بچه های همسایشون کرده بود رو تعریف کرد میگفت همشون رو کرده و اگر من بخوام میارتشون که من هم بکنمشون من خیلی حشری شده بودم کیرم داشت منفجر میشد پرسید کیرت بلند شده گفتم اره ازم اجازه خواست دست بزنه من با کمی تردید اجازه دادم اروم دست کرد تو شرتم کیرم رو گرفت گفت کیرت چقدر گرمه یکم باسرش بازی کرد به ارومی کیرم رو نوازش میداد پرسید تو که یه سال از من کوچتری چرا کیرت بزرگتره گفتم نمیدونم شروع کرد با تخمام بازی کردن بعد پرسید تا حالا سکس داشتی من که خیلی حشری بودم همه چیز رو زود گفتم من با چندتا از دوستام باهم حال میکردیم ولی در حد لاپایی گفت چرا به من نگفتی که باهم حال کنیم گفتم روم نمیشه بعد دستشو اروم از شورتم دراورد روی شکمم کشید تا رسید به پستونام با نک پستونای کوچیکم بازی میکرد بعد گفت میخوام نک پستوناتو بخورم من گفتم بخور وقتی میخورد حس کردم قلبم داره از سوراخ کونم میزنه بیرون خیلی حالکردم که سینه دومم رو خودم بهش تعارف کردم دستام رو سرش بود بعد دراز کشید دستم رو گذاشت تو شورتش گفت با کیرم بازی کن همین طوری باش بازی میکردم اونم با رونام از جلو و با تخمام بازی میکرد میرسید تا سوراخ کونم بعد با یه تکون خوردن من دستش رو عقب میکشید بعدش گفت بزار اقلا از رو شلوار با کونت بازی کنم هر چقدر میخواستم جلو خودم رو بگیرم نشد خیلی حشریم کرده بود گفتم بازی کن من با کیرش بازی میکردم اون با کونم انگشت کو چیکش رو از پشت شلوار میکرد داخلم شلوار رو تو کونم مچاله میکرد بعد با دو انگشت میکشید بیرون اون شب ازم قول گرفت که یه روز بهش لاپایی بدم البته اون شب کونم رو براش دراوردم که لاپایی بکنه ولی خودش نکرد ترسید دایی بفهمه برا ساسان جغ زدم تا ابش امد من هم جغ زدم و خوابیدم . فردا صبحش باهم اگلیسی کار کردیم ظهر که شد خانم دایی رفت بیماستان عیادت پدرش.من موندم ساسان و دختر دایی هر جا میرفتیم این دختر ولکن نبود تا اینکه رفت جاروبرقی رو اورد تو حال شروع کرد جارو کشیدن ساسان زود بلند شد در رو بست گفت فرصت خوبیه گفتم یه دفعه در رو باز میکنه ابرومون میره گفت نترس از پایین در نگاه کن تا من کارم رو تموم کنم درشون از پایین با زمیین فاصله داشت منو به حالت چهار دستو پا سگی در اورد گفت سرتو بچسبون رو زمین نگاه کن رویا نیات.سرم رو زمین بود کونم تو هوا زود شلوارشو کشید پایین به من گف زود کونتو در بیار تا من در اوردم زود یه تف گنده کرد تو دستش مالید و انگشت کرد به کیرش من داشتم نگاه میکردم گفت تو پایین رو بپا خیلی دوست داشتم بکنه داخلم میترسیدم بلد نباشه یکم تف گذاشت رو سوراخم کیرش هنوز درست شق نشده بود از وسط کیرش رو مهکم گرفته بود سرش رو گذاشت دم سوراخم یدفعه فشار داد سرش رفت داخل سوراخم اتیش گرفت منو محکم گرفته بود نمیتونستم تکون بخورم گفتم دردم میاد گفت حالا جا باز میکنه من هم تکون نمیخورم همینطوری ایستاده بودیم که اروم اروم شروع کرد حول دادن کونم پر تف شده بود گفت کیرم تا ته داخله دیدی درد نداره؟ من کونم پاره شده بود ولی دیگه درد نداشتم شروع کرد تلمبه زدن خیلی حال میکردم ولی نمیزاشت دست به کیرم بزنم و نمیزاشت نگاه کنم چون دوست داشتم در حین فاک کردنم تو چشاش نگاه کنم اخه خیلی حال میده میگفت رویا نیاد داخل رویا رفت تو اتاق اخری دیگه راحتر شده بودیم تو چشماش نگاه میکردم که یه دفعه تلمبه هاش سریعتر شد چند ضربه محکم زد و محکم جسبید بم خودش رو خالی کرد.اون روز دو بار دیگه منو کرد تا 9 سال کارمون همین بود ساسان پارسال ازدواج کرد و رابطمون قطع شد این روزها خیلی حشریم و تصمیم گرفتم این داستان رو براتون بنویسم لطفا نظر بدیننوشته‌رضا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *