من گی نیستم همین حالا بگمسال دوم دبیرستان بود با احسان دوست شدم دو سال از خودم کوچکتر بود یکم قد کوتاه و صورت سبزه ای داشت که به نظر من خیلی خوشکل بود.دوستیمون در حد اسمس بود واصلا فکر سکس باهاش رو نداشتم.اسمم محمده و تو شهرمون همه میخوان منو بکنن خودم از خودم خوشم نمیاد ولی خیلیا میگن خوشکلیو دختر کشو از این حرفا….من احسان رو خیلی دوس داشتم و حاظر بودم همه کاری براش بکنم ولی اون خیلی مغرور بود،باباشم از دست داده بود تو بچگی پس حساسم بود،سرتونو درد نیارم سر یه بحث الکی باهام قهر کردو دیگه جواب منو نمیداد.تا شد من دانشگاه قبول شدم یزداحسان جونم فوتبالیسته و تو لیگ یک استان بازی میکنهه،یه ماه پیش بود که دوستام گفتن که ما یزد بازی داریم و شاید چند نفری اومدیم خونه ی شما…من هم میترسیدم که نکنه نقشه ای واسه کردن من داشته باشن هم خوشحال بودم از اینکه تنها نبودم،اسمس دادم به دوستم که کیا هستید شش نفر بودن که احسانم همراشون بود،خیلی خوشحال شدم از اینکه احسانم هست،سریع خونه رو تمیز کردم و به خودم حسابی رسیدممنتظرشون بودم تا اینکه رسیدن،درو واسشون زدم منتظر شدم ،دل تو دلم نبود احسانو ببینم ،نفر آخری احسان بود وقتی دیدمش نزدیک بود اشکم در بیاد خیلی دوسش داشتم،ولی به خاطر غرورم فقط یه سلام باهاش کردم،بساط قلیون رو راه انداختم یه سه ساعتی به همین منوال گذشت که حس کردم احسان هم خیلی به من نگاه میکنه گفتم حتما دوباره میخواد با هم رفیق شیمبچه ها گفتند چون صبح بازی داریم و برا آنالیز باید بریم بهتره که زود بخوابیم ،5 تاشون باید تو پذیرایی میخوابیدند یکیششونم با من تو اتاقه من،من داشتم جای خوابیدنشون رو پهن میکردم که شنیدم احسان گفت من تو اتاق میخوابم،یهو هوش از سرم پرید ،یه نگاهی بهش کردم ،از خوشحالی نمیدونستم دارم چی کار میکنمرفتم دسشویی و مسواک زدم اومدم بیرون دیدم همه خوابند و احسانم تو اتاقمه ،با تردید رفتم تو دیدم احسان رو زمین خوابیده،نمیتونستم باهاش حرف بزنم،قلبم داشت بکوب میزد،رفتم سرجام رو تخت خوابیدم ،یه نیم ساعت گذشت رو دنده ای خوابیدم که احسان رو میدیدم،دیدم زل زده بهمقلبم وایساد با تپه تپه گفتم چیه چیزی شده؟؟گفت نه دلم برات تنگ شده بود داشتم نگات میکردمگنگ شدم و فقط نگاش میکردم،که دوباره بهم گفتمیدونی واسه چی کناره بچه ها نخوابیدم؟؟چون روم نظر داشتند ،نمیخواستم بیام اینجا مزاحمت شم ،قصدم این بود که برم هتل کناره تیم که بچه ها گفتند نه حتما باید بیایکم کم داشت روم باز میشد،بهش گفتم حالا که کناره منی نترسگفت،آرامشی که الآن دارم تو خونه هم نداشتم…محمد ببخش اونموقع اذیتت کردم اونموقع بچه بودمنمیدونستم چی باید بهش میگفتم و فقط بهش نگاه میکردم ،یهو پاشد نشست و گفت یا تو بیا پایین یا من بیام بالا با هم حرف بزنم تا صدامون بچه ها روبیدار نکنهبدون اینکه من چیزی بگم اومد کنارم خوابید ،بعد نیم ساعت خاطره تعریف کردن دیگه خیلی بهم نزدیک شده بودیم که احسان یهو روشو کرد طرفمو گفت محمد لوس نمیشی بگم دوستت دارم،منم با کمی مکث ،همونطوری که نگام تو چشماش بود گفتم من خیلی بیشتر دوستت دارم حرفم که تموم شد دیدم چشماشو بسته و داره صورتشو نزدیک میکنه،یهو لبشو چسبوند به لبمو دستشو انداخت دور کمرم وای چه حالی میداد لب گرفتن ،اونم از احسانبعد یه یه ساعت لب گرفتن دیدم دستش داره سینه هامو میماله و بدنم رو نوازش میکنه،پیش خودم گفتم بذار هر کاری دوس داره بکنه نمیخوام بهش بد بگذره،آروم از رو شلوار کیرمو نوازش کرد،کیرم خوابه خواب بود،که مجبور شد بیدار شهمنم دستمو کم کم رسوندم به کیرش و که دیدم راسته و یکم کیرش ازم کوچکتر ولی کلفت تر بود،همینطوری داشتیم لب میگرفتیم کیرای همدیگه رو هم میمالیدیم که احسان دستشو کرد تو شلوارمو کیرم و لمس کرد و که یهو گفت وای این چیه؟؟؟منم گفتم این چیه که تو دست منه؟؟؟دوباره شروع گرفتیم به لب گرفتنو کیر مالوندن،دستشو از تو شلوارم در آورد اومد روم خوابید و لب میگرفت،در حین لب گرفتن تی شرتمو آروم در آورد ،منم دقیقا همینکار رو کردم ،وقتی بدنامون به هم خورد خیلی حال کردم،به همون روش شلوار و شرت همدیگرو هم در آوردیم ،دیگه لخته لخت تو بغل هم بودیم و لب میگرفتیم و کیرامون رو روی همدیگه میمالوندیم،احسان دست از لب گرفتن برداشتو گفت و حیفه خیلی خوشمزست ولی باید ادامه بدم،آروم رفت سینه هامو یکم لیس زدو زبونش و تا نافم کشید و یهویی کیرمو کرد تو دهنشحال اونموقمو نمیتونم توصیف کنم خیلی حال میداد،بعد مدتی سرشو آورد بالا و گفت تو نمیخوری از منو؟؟گفتم تو جون بخواه عزیزم،رفتم سراغه کیرشو شروع کردم به خوردن ،دو تاییمون بلد نبودیم ساک بزنمیهو کیرشو کشید عقبو اومد بغلم کرد و باز شروع کردیم به لب گرفتن و کیرشو میمالوند رو کیرم بعد پاشدو دمر خوابید رو زمینو گفت ،من هنوز کون ندادم ،بیا یه لا پایی بزن ،گفتم نه من اینکارو نمیکنم تا ندونم تو هم حال میکنی یا نه،ترسیدم شاید روش نشه بعدش منو بکنه،منم فقط میخواستم امشب به اون خوش بگذره،دمرو خوابیدم گفتم اول تو گفت آخه محمد که گفتم آخه ندارهاومد روم خوابید یکم تفت زد لا پامو و لای کونم،کیرش رو وقتی گذاشت لای پام یه حال وصف نشدنی ای داشتم،شروع کرد به جلو عقب کرن کیزش و همونطوری منو بغل کرد ه بود و پشتمو میبوسید ،یهو گفت داره میاد گفتم یه لحظه پاشو ،رومو کردم طرقشو کفتم بیا لب بده خودتو بمال رو دلم تا آبت بیاد ،همین کار رو کرد ،تو لب دادنه آب داغش ریخت رو دلمو یه آه بلند کشیدو ولو شد روم ،یه پنج دقه زبونش تو دهن من مونده بود بی حال بود،دمر شد و گفت حالا نوبته توئه،من گفتم احسان من نیازی ندارم که گفت اگه نیای دیگه نه من نه تو،مجبور شدم و رفتم روش خوابیدم ،تف کردم لاپاشو شروع کردم به تلمبه زدن،خیلی بهم حال میداد،داشت آبم میومد که بهش گفتم گفت بریز رو کمرم ،بعد اومدن آبم همونطور خوابیده بودم روش،دو تائیمون خوابمون برده بود ،یه ساعت بعدش من بیدار شدم خواستم ز روش بلند شم آرو تا بیدار نشه،ولی چون آبم چسبیده بود بین بدنمون باعث شد اونم بیدار شه،یه نگاهی بهم کرد و پاشدیم لباسامون رو پوشیدیم و باز تا یه ساعت لب گرفتیم…نوشته ممل
0 views
Date: November 25, 2018