گی واسه چنتا کون و کیر
سلام . اسمم سعید و 32 سال سن دارم و 4 ساله که متاهل هستم در یه اداره دولتی از سن 23 و سالگی مشغول کار شدم و اوضاع کار و بارم خوب بود در خانواده ای هم تقریبا ثروتمند بزرگ شدم و دوسال بعد کارم تونستم یه پژو 405 که قبلا پدرم برام خریده بود را بفروشم و یه پژو پارس صفر بخرم و پدرم هم درین چند سال اخیر طبقه بالایی خانه خودشان را برام یه خانه خوب گرفته بود و همه چی خوب بود تنها پسر خانواده بودم و دوتا خواهرمم ازدواج کرده بودن یه جوان مغرور بودم و برای خودم شخصیتی داشتم و مثل بزرگترها برخورد میکردم حتی بخودم اجازه ندادم در اوج جوانی با دخترها دوست بشم اما ته دلم دوست داشتم که منم شهوتم را جایی خالی کنم . کارم مربوط به ثبت پرونده ارباب رجوع بود و خیلی خانم و دختر ها پیشم میامدن با آنکه خیلی پیش آمده که خانمی میامد و از دل دوست داشتم حال خوبی باهاش بکنم اما همه چی فقط فکر بود یه روز که اتفاقا سرم هم خیلی شلوغ بود یه خانمی پیشم آمد که خیلی خیلی خوشگل بود یه مانتو آبی تنگ تنگ پوشیده بود و روسریش تا وسط سرش بالا رفته بود صورتش مثل ماه میدرخشید پرونده اش که گرفتم ناخواسته گفتم اگه کار داری برو انجام بده که سرم شلوغه و ساعتی طول میکشه که با صدای زیبایی گفت : ممنون آقای مهندس همینجا میمانم که اینجا جایی رو بلد نیستم آخه ازشهر مجاور آمده ام این حرفش منو به فکرهایی انداخت که شاید بتونم واسه اولین بار رنگ کس و کون زن را ببینم بهش گفتم مشکلی نیست و تا آنجایی که تونستم یکساعتی که بهش قول داده بودم را عقب انداختم و حدود 1 ظهر شد قبل اینکه پرونده اش را بهش بدم از رییس مرخصی گرفته بودم و همزمان با اینکه پروندش بهش دادم بلند شدم و بیرون رفتم و تا بیرون آمد بهش گفتم بیا من مسیرم میفته و تا گاراج میرسانمت که وی اول تشکر و مرسی کرد و بالاخره با اصرار من صندلی عقب ماشینم نشست دانستم اینجاها را بلد نیست و از کوچه ها هی دور الکی میزدم و سر بحث باهاش باز کردم و به بهانه ای بهش گفتم پروندت را پیگیر میشم و شماره ات که روی آن است تا خبرکنیم درسته ! گفت شماره شوهرم رو پرونده است شماره خودم نیست که فوری گفت میخوای شماره خودم بهت بدم البته فقط صبحها میتونم صحبت کنم که گفتم باشه . هرچه بهش گفتم بذار تا شهرتان تورا ببرم که قبول نکرد و در گاراج اورا ماشین گذاشتم و کرایش دادم و با لبخندی ازش جدا شدم . خیلی تو فکرش بودم فرداش باخودم کلنجار رفتم و فکرهای زیادی تو سرم بود که بهش زنگ بزنم و چی بگم که در آخرش یه پیام نوشتم و: سلام دیروز راهت رسیدی سعیدم دیروز اداره …. . که فوری جواب داد : اره ممنونم زحمتت دادم ایشالا جبران کنم . یه سری پیامها بینمان رد و بدل شد و یواش یواش بحث و باز کردم و وارد حاشیه ها شدیم و خیلی درد دلها برام کرد و چندین روز گذشت و ازش خواستم به بهانه پرونده اداره بیایید که بازم ببینمت که گفت شوهرم خیلی بداخلاق و تند است نمیذاره جایی برم اما سعی میکنم بهانه ای جور کنم که گفتم بذار خودم به شوهرت زنگ میزنم که بیاد دنبال پروندش و بعدش شوهرت که صبحها سر کارش هست و نمیتونه بیاد و حتما خودت را میفرسته و تا بیایی و دلی شاد کنیم که گفت نه زنگ نزن که بیفایده است که گفتم پس چکار کنم گفت تو میتونی اینجا بیای که گفتم اره یکساعت راهه میتونم ولی کجا بریم که گفت درستش میکنم شب ریشم را زدم و حسابی خودم و تیپ کردم و صبحش مرخصی گرفتم و راهی شدم بعد ساعتی رسیدم و بهش زنگ زدم که رسیدم چکار کنم که گفت الان میام دقایقی بعد بود با همان لباسها آمد و صندلی عقب ماشینم نشست و بحثمان شروع شد و گفتم کجا بریم گفت من نمیدانم هرجا میری برو . از شهر بیرون رفتم و آمد صندلی جلو نشست و شروع به لمس دستاش کردم و یواش یواش دست رو پاهاش گذاشتم که نفس نفس بهش افتاد خیلی حشری شدم بار اول بود دستام به بدن زنی میزدم سریع کیرم راست شد و داشتم میمردم بهش گفتم چکارکنم باید جایی خلوت پیدا بشه و بتونیم راهت بغل هم باشیم بهش گفتم بیا بریم شهر ما که آنجا جا هست که گفت نمیشه الان دیگه خیلی دیرشده وقت ندارم بذارش یه وقت دیگه بااینکه شهوتم بدجور بالا رفته بود و مثل ندیدبدیدها هی بدنش و میمالیدم اما راهی نبود حتی خواستم همانجا کنار جاده ایست کنم و ببرمش صندلی عقب که دیدم راهی غیر عاقلانه است به هرحال گذشت و اورا بردم دوکوچه پایین تر خانشان پیاده کردم و برگشتم خانه که سریع وارد خانه خودم شدم از لب تاب سکس شهوانی را زدم و نوشتم سکس در طبیعت که دیدم یه دوتا پسر و دختر کرد در دل طبیعت مشغول لب و لمس و حال بودن کیرم راست شد و شروع به چق زدن کردم و خودم را ارضا کردم اما بدن و تیپ فرشته ( اسم همان خانم دوستم ) از جلو چشام نمیرفت حدود هفته ای گذشت هرروز باهاش صبحها تلفنی حرف میزدم تا اینکه گفت فردا با خواهر شوهرم شهر شما میاییم و او نوبت دکتر دارد و خیلی خوشحالم کرد و دیگه به فکر ترتیب یه قرار خوب افتادم اما به هر دوستی فکر کردم که بهش بگم فردا ساعتی خانه خلوت میخوام شرم داشتم و نتونستم بگم شب سر شام پیش مامان و بابا بودم که مامان داشت به بابام میگفت فردا ساعت 9 میام محل کارت تا باهم خانه مشهدی …. بریم که تازه عمل آپاندیز کرده . این حرف مادرم خیلی خوشحالم کرد و خدا کمک کرد همه چی درست شود صبح ساعت حدود 9 و نیم بود که فرشته بهم زنگ زد و گفت تو کوچه کنار ادارتان هستم و گفتم الان میام و مرخصی دو ساعته گرفتم اول به مامان زنگ زدم که چکار میکنی که گفت من و پدرت در راه خانه مشهدی … هستیم و دیگه دانستم تا دو ساعت دیگه بر نمیگردن و سریع بیرون رفتم و به فرشته زنگ زدم که برو پایین تر وایسا اینجا نمیتونم سوارت کنم و چنین کرد و منم رفتم اورا سوار و گفتم خانه خودم خالیست بریم که گفت فقط بیست دقیقه وقت دارم باید پیش خواهر شوهرم برگروت و زدم و درب حیاط باز شد و وارد حیاط خنه شدیم اول یه نگاه کامل به ساختمان بزرگ دو طبقه ماکرد و گفت این خانه خودتان است که گفتم آری این طبقه خانوادم میشینن و طبقه بالا مختص خودم است که یه نفسی کشید و دانستم اوضاع مالیش خوب نیست حتی وقتی وارد خانه ام شدیم هی وسایل تو اتاق ها را نگاه میکرد چون بیست دقیقه کمتر وقت داشتیم اورا داخل اتاق خوابم بردم و بدون وقت فرشته سریع شروع به دراوردن لباسهاش کرد و بهم گفت آقا سعید امروز وقت نداریم بذار فقط کارمان بکنیم دریه وقت خوب ساعتها باهم هستیم منم گفتم باشه و برای اولین بار توعمرم داشتم لخت و عریان در بغل زنی لخت هستم کمتر از پنج دقیقه تونستم لبهاش را بخورم و سینه های کمی سفتش را در دهن گرفتم و او هم فقط زیر گردنم را فقط لیس میزد و دستش روی موهای سینه ام گذاشته بود کیرم که راست شد و هردو حشری بودیم بهم گفت زود باش دیرم داره میشه و ودیگه چاره ای نبود و پاهاش را رو شونه ام انداختم و اولین گرمی و داغی کس را حس کردم و وقتی کیر 14 سانتی من داخل کسش بود بحدی زیبا آی و اوخ میکرد که شهوت را بالاتر میبرد شروع به تلمبه کردن تو کسش کردم لذت بسیار فراوانی داشتم اما متاسفانه چون بار اولم بود که کس میکردم کمتر از 1 دقیقه ارضا شدم و دقایقی روی او افتادم و سریع شروع به شستن دست و کیر و کس کردیم و لباسها را پوشیدیم و بیرون زدیم اورا تو کوچه ای پیاده کردم و پیش خواهر شوهرش رفت منم شاداب و خندان به سر کارم برگشتم اما ای کاش این لذت امروز در خانه انجام نمیدادم تا فرشته وسوسه فکر شیطانیش نشه و اوضاع خانه ام را ندیده بود و چنین نمیکرد … بعد این ماجرا دو هفته ای گذشت و من که طعم لذت کس کردن را چشیده بودم هرروز در انتظار این بودم یکبار دیگه با فرشته باشم بعد دوهفته از قرار در خانه ام و هرروز باهاش در تماس بودم یه روز عصرش حدود ساعت 5 بود زنگ زد تعجب کردم که او فقط صبحها موقعیتش را داره که تماس بگیره اما گفت شوهرم را برای کاری صاحب کارش فرستاده و امشب خانه نمیاد و اگه میتونی بیای بخدا اول در فکرم احساسی بهم میگفت نرو و این بود زیاد میل نداشتم اما وقتی شروع کرد و گفت تا صبح بغل هم هستیم و برات ساک میزنم و و … که حرفهاش حشریم کرد و گفتم باشه میام و طبق قرارمان ساعت حدود 10 شب بود که درب حیاطشان برام باز گذاشت و من داخل رفتم دیدم خدایی یه خانه گلی دارن و سقفش از چوب است و وسایلشان قدیمی است خیلی براش ناراحت شدم اما بروز ندادم و داخل رفتم رفت که چایی بیاره وقتی برگشت با یه سوتین و شرت مشکی برگشت که آدم دوست داشت فقط نگاش کنه و امد نشست خیلی در فکراوضاع خانه اش بودم پرسیدم راستی من حتی نمیدانم شوهرت اسمش چیه و کارش چیه . نفسی عمیق و گفت اسمش …. است و شاگرد یه بنگاه فروش ماشین است و حقوق بخور نمیری میگیره . گفتم کاش از اول بهم میگفتی تا منم لطفت را با هدایاهایی جبران کنم که فقط سرش و پایین انداخت قبل اینکه کاری انجام بدم در جیبم سهتا تراول 50 هزاری و ویه دویست و خورده ای ده هزاری بود که بیرون اوردم و جلوی چشاش زیر موکتشان که خیلی کهنه بود گذاشتم دیدم چند قطره اشک از چشاش پایین امد و بایه حسی عجیب گفت سعید جان پاشو برو بذارش یه وقت دیگه الان فقط برو اما منکه داشتم لحظه شماری میکردم که سریع برم بغلش کنم هی او اصرار کرد سعید برو و منم اصرار کردم نمیرم چرا چنین میکنی . ناگهان پیامی براش رسید و وقتی دید من قانع نمیشم و نمیرم گفت باشه بیا بریم تو اتاق ( که ای کاش بحرفش گوش میدادم و میرفتم ) تو اتاق بغلش کردم اما اینگار عوض شده بود اصلا حال نمیداد فقط گفت زود باش لخت بشو کارت را بکن ازش ناراحت شدم و گفتم اول گفتی بیا و حالا داری اعصابم و داغان میکنی مگه چه شده است اما فقط گریه کرد منم دیدم امشب وقتش نیست فکر حال چند ساعته باشم و سریع لخت شدم و اورا خواباندم تلمبه اول که زدم و خواستم تلمبه دوم را بزنم دیدم صدایی خشن بلند شد و داد زد ای کثافت داری چیکار میکنی . قلبم تند تند میزد لخت بغل زنی بودم که حالا شوهرش و دوتا مرد تقریبا قوی هیکل بالای سرمان هستن شوهر فرشته یه تف صورت فرشته انداخت و گفت برو پدر سوخته و او رفت و من ماندم و از ترس داشتم میمردم دوسه تا لگد آرام بهم زدن و گفتن بیا اول فیلمت و ببین که دیدم داخل اتاق یه دوربین هندیکم سونی جاسازی کرده ان و تمام کار و حرفامان را کامل زبط کرده ان گفتم هرچه بخواین بهتان میدم فقط بذارین بریم و آبروم و نبرین سریع شوهره گفت اره خوب معلومه اوضاعت خوبه و پژو پارس صفر و خانه مستقل در بهترین جای شهر بالایی داری و فرشته هم گفته که وسایل داخل خانه ات چقدر زیباهستن . داشتم دیوانه میشدم یعنی این زن به شوهرش گفته که خانه من امده و ….. اما شوهاد همینو میگفتن که فرشته نقشه با شوهرش کشیده که منو خانه خودشان بیارن و ازمفیلم بگیرن و هرچه دارم ببرن و آن پیامی هم که برای فرشته کمی پیش امده بود کار شوهرش بوده که زود باش منو داخل اتاق ببره تا فیلم بگیره و وقتی من از سر دلسوزی پول و زیر موکت گذاشتم فرشته ناراحت شده بود و هی میگفت برو که من نرفتم . به هرحال آنها گفتن مثلا چقدر میدی تا فیلمت برات پخش نکنم گفتم هرچه بخواین فقط آبروم نبرین و کارم نداشته باشین شوهره گفت خودت بگو چقدر میدی که گفتم 3 میلیون تومان در عابربانک دارم همش میدم که ناگهان لگدی بهم زد و چندتا فوش داد و گفت پس اهل معامله نیستی گفتم پس چقدربدم بخدا همینقدر دارم که گفت یا همین الان زنگ میزنی 50 میلیون برات بفرستن یا همینجا تورا میکشیم و چالت میکنم شروع به گریه کردم و گفتم مگه چنین چیزی هست از کجا بیارم و شروع به قسم دادنشان کردم و گریه کنان التماس کردم که ناگهان یکی از آن آقاهایی که همراه شوهره بودن گفت اصلا پول نداری بیا ماشینت و بده که شوهر هم گفت آفرین چه چیز مهمی گفتی هرچه گفتم ماشین مال خودم نیست مال مردم است تورا خدا ولم کنین اما مگه فایده ای داشت شوهره سویچ ازم گرفت و به دوتا دوستش گفت مواظبش باشین الان برمیگردم و او با ماشین من رفت و فرشته را صدا زدم و اینها هی بهم لگد میزدن حتی یکیشان گفت بیا تا کونش بگذاریم که خدا کمک کرد و فرشته رسید و مانع آنها شد و فرشته هم به انها گفت ولش کنین بذار بره گناه داره اما حرف به گوششان نرفت و شوهر فرشته برگشت دیدم رفته بنگاه صاحب کارش سه تا برگ مباعینامه با خود آورده و داخل ماشینم هم مدارکم البته بدون سند و برگ سبز بوده که با خود اورده بود و شروع به نوشتن قراداد کرد و برگها را پر کرد و ان دو نفر بنام گواه امضا کردن و از منم با زور امضا و اثر انگشت گرفتن و بعدش گفتم فیلم و بدین که گفتن وقتی باقی مدارک و اوردی و سند را بنامم انتقال دادی فیلم و میبری اگه بخوای شکایت کنی و حرفی بزنی من این مدرک را به دادگاه میدم انوقت اعدام میشی وقتی دیدم دیگه راهی برام نمانده و گفتم فقط بذارین برم که گفتن پاشو برو و پشت سرت و نگاه نکن و تا 3 روز اتی مدارک و نیاری ابروت و میبرم و داشتم میرفتم که یکی از دوستاش گفت صبر کن آن عابر بانکت با رمزش بده وگرنه نمیذارم بری که گفتم دیگه انو بیخیال هیچی برام نمادنه است که قانع نشد و ناچاری گفتم توی همان کیف مدارک ماشین است و رمزش را بهشان دادم که خدارا شکر اشتباهی یادداشت کرده بودن و ان 3 میلیون و نبردن با دلی غمبار و ترس از مامان و بابام که بگم ماشین و چکار کردم یه آژانس گرفتم و درب خانه رفتم کرایه اش را دادم و خانه رفتم و به ارامی طبقه بالا رفتم بدجور زندگیم جهنمی شده بود سریع پیامی طولانی برای فرشته فرستادم و اوهم فقط نوشت که شرمندم و تو خیلی مردی . و دیگه گوشیش خاموش شد . روز بعد به بابام گفتم مشتری خوبی برای ماشینم امده و میخوام انو بفروشم تا ایشالا یه شاسی بلند بخرم پدرم گفت اینکارو نکن حیفه ماشینت تازه اوردی اما اورا قانع کردم و قبول کرد و دیگه پیششان گفتم ماشین و فروختم و پولش در بانک گذاشتم تا که ماشین خوبی پیدا کنم . طبق قرار شوهر فرشته بعد 3 روز ناچاری مدارک و بردم و ماشین بنامش کردم و با اینکه فیلم و بهم دادن اما یقین داشتم ازش کپی گرفته ان تا بازم ازم اخازی کنن . حدود یه هفته گذشت خیلی ناراحت بودم بخاطر یه کس فرشته حدود 40 میلیون تومان ضرر کردم بعد یه هفته که دنبال تحقیق اینا افتادم از طریق دوستی باخبر شدم که این شوهره خودش دنبال مشتری میگرده تا برای زنش ببره و کس و کونش بذارن و پول موادش و جمع کنه . خیلی پشمان از کرده ام شدم اما بیفایده بود حدود 10 روز بعد انتقال سند بنامشان پیامی از خطی ناشناس برام رسید و نوشته بود : آقا سعید خیلی اقا دیده ام اما تو باهمه فرق داری و منو ببخش نباید چنین میکردم اما فقط همین که شرمندم و فیلمی که شوهرم بهت داد کپی بود و اصلش در خانه پنهان کرده بود که دیشب پیداش کردم و آتشش زدم خیالت راهت باشد و خدانگهدار . سریع به شماره زنگ زدم که یه اقایی گوشی و برداشت گفتم ببخشی با فرشته خانم کار دارم که گفت نمیشناسمش چند دقیق قبل خانمی اتفاقی توی خیابان گوشیم خواست پیامی بفرسته و حذفش هم کرد . دیگه بابت فیلم خیالم راهت شد خواستم اقدام کنم و دنبال ماشینم برم اما وقتی دیدم الان تمام مدارک بنامش است و خودم در دفتر ثبت و پلیس امضا کرده ام پس تلاشم بیفایده است و باانکه لحظه به لحظه فکرم مشغول این حادثه تلخ برام بود اما چاره ای نداشتم و یک ماه بعدش از طریق یکی از دوستام در بانک مبلغ 25 میلیون تومان وام گرفت و رفتم بنگاه و یه ام وی ام ایکس 33 شرایطی خریدم که دوسال بود کار کرده بود ولی تمیز بود و پیش خانوادم گفتم اینو خریدم و دیگه ناچاری ماشینم و که بخاطر لذتی گناه بار از دست داده بودم را فراموش کردم اما دیگه هرگز دنبال این ماجراها نرفتم و چند سال بعدش ازدواج کردم و اما الان با اینکه خدارا شکر زندگی خوبی دارم و همسری پاک و بسیار زیبا دارم اما ان حادثه هرگز از یادم نمیره و حرف اخرم هم به دوستانی است که ایده و نظرشان را در پایان داستانها مینویسن خواهش ازهمه دارم کسی بهم فوش و ناسزا نگه که من در عمرم این دوسه بار دنبال هوس رفته ام و خیلی از دوستان عزیز هست که خاطره ای میگن که با دهها زن و دختر رابطه داشته ان . امروزه ها با انکه هنوز غصه از دست دادن ماشینم و میخورم اما امیدوارم ماشین من توانسته باشه مشکل فرشته و شوهرش را حل کنه که خیلی فقیر بودن و امیدوارم فرشته این داستان مرا بخونه و فورا هم میفهمه داستان هردومان است و اینجا بهش میگم ازت ممنونم که دوسه بار کنارم امدی و ازت هم گذشتم و حلالت میکنم توهم منو ببخش و حلالم کن . شرمنده همتان دوستان گرامی هستم که داستانم طول کشید اما همه واقعیتی بوده که در زندگیم پیش امده است .