گی کونی با کیر سفید آتیشش میخابه
خونه سوت و كور بود و مثل هميشه منظم و مرتب گاهي فكر ميكردم اين خونه بخاطر وجود خانم خونه اش برق ميزد
از پله هاي چوبي بالا رفتم در اتاق و باز كردم وسط فرش ايراني و گردم نشسته بود …اضاد رنگ فرش با برف تنش…همونطور كه دوست داشتم تنش بدون هيچ پوششي نشسته بود اما زر روان موهاش رو تنش ريخته بود چشماي براقشو بهم داد مثل يه چشمه زلال بود … لبخند كمرنگي زدم و كت مشكيم و در اوردم ..دكمه سر استينامو باز كردم و استينامو تا كردم …چونه ظريفش و بالا كشيدم اين سلطه رو دوست داشتم انگشتم و روي لباي خوشرنگ و پرش كشيدم …چند بار … شصتم لبشو طي ميكرد و بين لباش كشيده ميشد اروم لباشو از هم باز كردم و لبمو روي لباش گذاشتم بوسه امون و اينقدر بوسه امونو عميق كردم كه ميشه بهش گفت فاصله منفي لبامون…تشنه بود و منم دلتنگش ..لبامو تا گوشاي نرمش كشيدم و زبونم و تو لاله گوشش كشيدم ناله خفيفش و شنيدم تو گوشش زمزمه كردم
_دلتنگت بودم خانومم
چونه اش و بوسيدم و روي مبل چرم مشكي نشستم ميدونست بايد چيكار كنه … پشت بهم نشست دستمو رو طلاهاي موهاش كشيدم نرم و نازك اروم سه دسته اش كردم و شروع كردم به بافتن پشت گردن نرمش و بوسيدم نگاهم رو قوس كمرش ميلغزيد سرسره بازي چشمام رو تنش
بلندش كردم رو پام نشوندمش دستاش دور گردنم حلقه شد و پاهاش و دورم انداخت بالاخره ملودي نرم صداش و شنيدم
_داشتم از دلتنگي ديوونه ميشدم طاها
دماغمو روي نبضش كشيدم تا ترقوه هاش
_دوباره صدام كن
ارتعاش ضعيف خنده اش و حس كردم
_طاهاي من
بين ترقوه هاش و بوسيدم …نرمي باسنش روي عضوم ديوونم ميكرد انگشتام و تا قوس كمرش لغزوندم بالا تا پايين …پايين تا بالا …نرمه نرم
لبامو به سينه هاي گردش رسوندم تنش و بالا كشيده بود دستاش و گرفتم و رو موهام گذاشتم ميخواستم حركت ظريف انگشتاش و حس كنم …چنگ نواز ماهري بود ولي فقط رو موهاي من
نوك سينه اش و بين لبام مكيدم كه صداي ناله اش بلند شد و سرمو به خودش فشار دادم اروم دستم و بي پاهاش بردم از برخورد سردي فلز ساعتم با ران پاش هين ارومي كشيد اروم انگشتامو رو عضو مرطوبش كشيدم كه صداي تيز ناله اش تو مغزم ضبط شد اروم زمزمه كردم
ميخوايي پرنسس بابا رو بيدار كني
دوباره ارتعاش منظم خنده اش رو گلوش
باباش داره ديوونم ميكنه
بلندش كردم و رو تخت گذاشتم دستش و گذاشتم رو دكمه هاي پيرهنش سرپا بودم و اون روي زانوهاش روي تخت تيره امون نشسته بود كه به خواست من تيره بود ميخواستم برف بودن تنش و تو حجم انبوه اون سياهي ببينم ميخواستم يه تيكه ابر سفيد و تو دستام محصور كنم
انگشتاي بلنذ و ظريفش پيرهن و از شونه هاي پايين هل داد اروم بند ساعتم و باز كرد انگشتام ى رو لباش كشيدم و تو دهنش هل دادم داغي لعنتي دهنش
عين يه بهشت با باطن جهنم بود
زبون نرمش كه انگشتام و ميليسيد … طاقت نياوردم لبامو به جاي انگشتام رو لباش گذاشتم حين بوسه داغمون كمربند شلوارم و باز كرده بود لبمو ازش جدا كردم
سرش پايين رفت و نگاه من رو بافت موهايي بود كه رو كمرش ميلغزيد لباش دور عضوم حلقه شد …براي دهن كوچيك و شيرينش زيادي بزرگ بود منظم عضومو ميخورد از بين دندونام ناله خفه اي كردم شونه هاي سفيدش و هل. دادم رو تخت و روش خيمه زدم دستش رو عضلات شكمم لغزيد رو بازوهام دستاس ظريفش و بالا سرش گرفتم و با كمربندم بستم حواسم بود كه ذره اي به لطافت پوست سفيدش اسيب نزنم ناله خفه اي كرد
چشم بند ابريشمي و رو چشماي زلالش كشيدم و اروم سرمو تو گردنش كردم بوسيدم بوسيدم اينقدر بوسيدم كه خون مردگي هاي ريز كوچولو رو گردنش شبيه صورت فلكي هاي اسمون پر ستاره شده بود
خط سينه اش و بو كشيدم از بالا تا پايين تا نوك سينه هاي گردش اروم مكيدم عين بچه اي كه شير ميخورد مكشام عميق تر شد و صداي ناله اون بلند و بلند تر … دستمو رو تنش كشيدم و با صداي دورگه ام تو گوشش گفتم
_بهت گفته بودم تو پريزادي؟
لبشو گاز گرفت منظره جذابي بود لبام شكم تخت و سفيدش و بوسيد زبونم دور نافش كشيد شد ديگه نفساش سنگين سنگين بود و ناله هاش عميق عميق ..روناي سفيد و نرمش و بوسيدم كيس ماركامو تا زانوش گذاشتم ساق ظريف و كشيده پاش هم هدف بوسه هاي نرمم شد تا مچ پاش من اين زن و اين بدن و پرستش ميكردم
پاهاش و از هم باز كردم و به عضو سفيدش نگاه كردم اروم زبونم و رو كليتوريس تحريك شده اش كشيدم صداي چنگ زدن انگشتاش و به چرم بالاي تخت ميشنيدم و صداي منظم ناله هاش
_طاها
صداش پر از نياز بود كشاله رانش و خيس بوسيدم
_جان دلم جانانم؟
ناله بلندي كرد كه يعني جاي خوبي رو دارم ميبوسم اروم زبونم و تو تنش هل دادم و عميق تر عضوش و بوسيدم تنش عطر گل ميداد عميقو خوشبو
خودم و بالا كشيدم و رو تنش خيمه زدم عضومو اروم وارد تنش كردم كه يكم تنش و از تخت فاصله داد و دوباره كوبيد معلوم بود بيتابه از بين لباي سرخش ناله هاي داغي كنار گوشم رها ميشد لباش و عميق بوسيدم و ناله هاش و بين لبام خوردم كم كم محكمتر كوبيدم و پاهاي ظريفش دور كمرم حلقع شد چشماشو باز كردم و دستاش هم پشتش
انگشتاش تو موهام پيچيد محكم و نرم چنگ ميزد كمر زدنم محكم تر شد و ناله هاي بم و دور گه ام بين لبامون رها ميشد ناخناي مانيكور شده اش كمرم و چنگ زد عميق و پر از تمنا
لبام و رو لباش گذاشتم و لرزش خفيف تنش و حس كردم و خودم هم يك دقيقه بعد خالي شدم
كنارش دراز كشيدم تو بغلم جمع شد …گيس موهاشو باز كردم موهاي لخت و نرمش دورم ريخت
_تمام دنياي من تو چشمات خلاصه ميشه الهه ي افروديت من…
دست كمي از الهه يوناني افروديت نداشت هر چي كه بود بدجور منو مست ميكرد
لباشو بوسيدم
_عاشقتم ارنواز من
عميق تر لبامون بهم پيوند خورد و مثل هميشه اروم ترين خوابم و كنارش تجربه كردم
صبح با حس نرمي رو صورتم بيدار شدم چشمامو كه باز كردم زيباترين صحنه زندگيم مثل هر صبح برام تكرار شد
يه هفته اي كه درگير سفر كاريم بودم بدجور دلتنگ اين صبح و اين صحنه بودم
انگشتاي تپل و نرم دختركم روي صورتم بود و فرشته من پشت سرش با اون پيرهن بهاري بامزه بهم لبخند ميزد به كنارم اشاره زد
_بيا اينجا ببينم پريزادم
كنارم دراز كشيد و پرسس كوچولوم وسطمون خوابيده بود اروم لپ نرمش و بوسيدم
_دخترك من ديشب تونست خوب بخوايه؟ شيطنت مامان بايا اذيتش نكرد؟
تنها صدايي كه ازش خارج شد يه صداي ريز و ضعيف بود ..از بچه شيش ماهه چه انتظاري داشتم
هم فرشته ام ارنواز و هم حاصل عشقمونو تو بغل كشيدم و گذاشتم براي يه لحظه زمان متوقف بشه …