گی گروپ سکس وحشی
سلام به همه دوستان
من الکی مثلا اسمم رامینه ( اولین و اخرین دروغ )
میخوام بعد از چندین سال داستان خوندن شروع کنم داستانهای زندگیمو بگم اینو میدونم که واسه همه باور کردنش سخته چون من کلی خانوم چه از اقوام چه از همسایه هامونو کردم و این به واسطه ی اولین زنی بود که تونستم بکنمش اگه نظراتون جلب شد ادامه میدم
من الان 27 سالمه ولی همه چیز از 16 سالگی شروع شد
زن عمو :
ما تو یه شهر نسبتا کوچیک و با مردمی از نظر شخصیتی و برخوردی روستایی زندگی میکردیم
3 تا زن عمو داشتم و یه عمه
همیشه از بچگی شهوت که میومد سراغم چون با خانومای زیادی در ارتباط نبودیم و بیشتر تو فامیل میرفتیم تنها نفراتی که میتونستن پارتنر ذهنی من تو جلقای بچگی باشن همین چهار نفر بودن مخصوصا عمم که تازه طلاق گرفته بودو موقعایی که میخواست بره حموم لخت مادرزاد میشد تو خونه بعد میرفت حموم این شد که ما پسر عموها کشیک میکشیدیم خونه مامان بزرگمون که عمه کی میخواد بره حموم
عمم بیشترین عامل تحریک اون موقع ها بود ولی خب من از 3 گزینه زن عموها هم واسه جلق استفاده میکردم
15 سالم بود که تو شرکتی که نه انچنان میشه بش بگی شرکت که مال بابام و عموهام بود مشغول به کار شدم دقیقا روبروی خونه عموم اینا بود یه روز رفتم خونشون دیدم زن عمو تو حیاط داره قلیون میکشه ( قلیون تنباکو ) نخوام طولانی بگم نشستم باهاش قلیون کشیدم و چون پول تو دست و بالم بود تو شرکت زن عمو و بچه های عموم رو به بستنی دعوت کردم یعنی پسر عمو کوچیکم رفت با پول من 5 تا کیم گرفت اورد خلاصه این شد کار هر روز اون تابستون من هر روز میرفتم و زن عمو واسم قلیون چاق میکردو دو نفری میکشیدیم و صحبت میکردیم و بعدشم بستنی میخوردیم
نمیدونم قابل باوره یا نه ولی واسه من اون قلیون تنباکو همیشه شد عامل شهوت و متاسفانه هنوزم با خانومای قلیونی حال میکنم و تا یکیو در حال قلیون کشیدن میبینم راست میکنم البته غیر از محارم
خلاصه بعد اون تابستون جلقای من شد هر وقت خونه خالی بود قلیون مامانو برمیداشتم و چاق میکردم و همراه قلیون کشیدن خودمو ارضا میکردم 9 ماه گذشت و بازم تابستون شد دوباره سعی کردم پارسال رو تکرار کنم ولی فرقش این بود تا زن عمو قلیونو چاق میکردو میومد کیر من جوری سیخ میشد که نمیشد مخفیش کرد اوایل با اکراه و خجالت قایمش میکردم ولی بعد چند روز دیگه با همون کیر تابلو قلیون میکشیدیم و میگفتیم و میخندیدیم
روزها میگذشت و من کارم هر روز همین بود و اخر شب تنها تو شرکت خودمو پاره میکردم از جلق
هر روز که میرفتم حداقل یکی از بچه های عموم خونه بود چون دختر کوچیک داشتنو اون بیرون نمیرفت
یه روز رفتم دیدم زن عمو تنهاس گفتم دخترت کو گفت خونه خالشه
طبق روال رفت قلیونو چاق کنه منم تو حیاط همون فرش همیشگی نشستم منتظر تا بیاد یهو زن عموم صدام کرد که بیا تو خونه امروز قلیون بکشیم منم بدون اینکه بخوام فکر کنم منظوری داره پاشدم رفتم دوباره قلیون دوباره کیر راست من ولی زن عموم با همون پوشش پوشیده قبلی بود صحبت میکردیم که یهو زن عمو گفت یه چیزی میپرسم راستشو میگی گفتم اره من که اهل دروغ نیستم گفت چرا هر موقع میای اینجا قلیون که میکشی کیرت راست میشه ؟؟
یه لحظه شک برم داشت اخه تو ارتباطای ما اصلا همچین سوالی نمیگنجید با اینکه خیلی وقت باهم قلیون کشیدیم حرف زدیم ولی انتظار این همه رک بودنو نداشتم سکوت کردم زن عمو گفت قول دادی بگی راستشو ولی مگه من میتونستم راست بگم هرچی پیله شد چیزی نگفتم آخرش فقط یه لحظه گفتم دست خودم نیست زن عمو با شما که تنها قلیون میکشم اینجوری میشه
اونروز گذشت فرداش روم نشد برم خونشون گذشت تا یه هفته نرفتم یه روز جلو شرکت واستاده بودم دیدم زن عمو از دور داره صدام میکنه رفتم گفتم بله زن عمو گفت چرا دیگه نیومدی قلیون بکشی گفتم راستش روم نشد گفت اشکال نداره جوونی دیگه با یه زن سن بالا تنها میشی طبیعیه راست کنی منو میگی داشتم میمردم از خجالت گفت زن عمو الان عموت خونست نمیشه بیای ولی شب عموت اینا دارن میرن …(اسم شهرو بگم تابلو میشه ) عموت که رفت میگم بیای یه قلیون بکشی حال کنی
چند ساعتی گذشت که خودم از روبرو دیدم عموم و پسرش سوار ماشین شدن و رفتن ولی منتظر موندم بیاد صدام کنه که بعد از نیم ساعتی دیدم اومد و منم با نهایت شوق رفتم
یه چیزی برام عجیب بود اینکه زن عمو تازه از حموم بیرون اومده بود و یه نمه ارایش کرده بود ولی بازم پوشیده بود مثل قبلش
ولی آخه ارایش تو سیستم خانومای این منطقه واسه همیشه نیست یا شبای مجلس آرایش میکنن یا شب جمعه واسه شوهرش
به خودم گفتم زن عمو مثل اینکه از کیر راست من خوشش اومده ولی از طرفی چون دخترش خونه بود گفتم قصد دادن که نداره فقط میخواد من لذت بیشتری ببرم لابد
رفتم نشستم زن عموم گفت یه قلیونی چاق کنم که شلوارت پاره شه دختر عموی هشت سالم با تعجب به مامانش نگاه کرد زن عموم زد زیر خنده گفت تو نمیدونی قضیشو و بلند خندید منم ساکت همچنان
همه چیز واسم عجیب و غیر قابل باور بود ولی داشت درست میگفت من با دیدن آرایشش راست کرده بودم قلیونو آورد و مثل همیشه با هم صحبت میکردیم و هر چند دقیقه قلیونو به هم میدادیم من همش منتظر یه واکنش سکسی دیگه یا یه حرف سکسی طوری بودم ولی دیگه خبری نبود دلو زدم به دریا و گفتم زن عمو چقد خوشگل تر شدین با این آرایش چقد قلیون کشیدنتون بهتره با این آرایش با پررویی تمام گفت میخواستم ببینم اینجوری بیشتر حال میکنی یا نه منم گفتم خب آره بیشتر لذت داره گفت تو بچه ای وگرنه لذت اصلیش تو چیز دیگس
منم بم برخورد و هیچی نگفتم
قلیون اول تو نیم ساعت خاک شد گفتم تنباکوشو عوض کنید گفت قبلیو من گذاشتم اینو برو تو بذار ببینم چیا یاد گرفتی منم رفتم خب کاری نداره قلیون گذاشتم گفت این اولین قلیونیه که یه مرد واسم چاق میکنه اونم تو این وضعیت ( با دست کیرمو نشون داد و خندید ) منم به ناچار خندیدم اونشبم به همین سادگی تموم شد ولی تنها فایدش این بود که زن عمو گفت ممبد فقط وقتی خونه مرد نیست بیا که من بتونم واست آرایش کنم
برگشتم شرکت این جملش دیوانم کرده بود همش به خودم میگفتم واسه من میخواد آرایش کنه جووون و جلق 🙂
چند روزی گذشت تا باز هم عموم واسه خرید جنس مغازش رفت به همون شهر پسرشم که همیشه آویزونش بود دوباره من دوباره قلیون دوباره زن عمو با آرایش ولی این بار ارایش زیاد عین این جنده ها که میخوان بدن ( آخه زیادم بلد نبودن این ورا ) لابلای بحثا دیدم زن عمو گفت چقدم توان داری همیشه راسته منم خجالت میکشیدم که یهو دست گذاشت رو شلوارم اونجا دقیق یادمه من داشتم قلیون میکشیدم زن عموم کیرمو گرفت ولم نکرد من هول شده بودم یهو خندید گفت هرچند با مال عموت فرق داره ولی نسبت به 16 سالگیت خوب کیریم داری این مدل حرف زدن به گوشم آشنا نبود واسه همین بشتر تحریک شدم و تو لحظه آبم اومد همونجوری که تو دست زن عمو بود یکم دستش لرزید و من شلوارمو خیس خیس کردم و مردم از خجالت ولی اون هنوز نگه داشته بود تو دستش و خندید گفت چقدم خروسی تو پسر من فقط گفتم ببخشید گفت اشکالی نداره فقط چطوری میخوای بری بیرون با این شلوار بذار از زیرشلواریای عموت بهت یه دونه بدم رفت زیر شلواری آورد و گفت عوض کن من بلند شدم برم تو اتاق گفت همینجا عوض کن منم دیدم کار از کار گذشته شلوارمو در اوردم اومدم زیرشلواریو بپوشم گفتم خنگ خدا باید شورتتم دربیاری وگرنه اینم خیس میشه درار من واست میشورم تا صبح خشک میشه گفتم زشته عمو اینا میان میبینن گفت عموت امشب نمیاد بهشم گفتم رامینو میارم پیش ما بخوابه که نترسیم یه لحظه انگار دنیارو بم دادن
ولی بازم روم نمیشد شورتمو درارم گفتم روتونو بکنین اونور گفت اه تو چقد خجالت میکشی بچه الان آبت تو دست خودم اومده دیدم راست میگه شورتمو دراوردم و خیلی سریع زیر شلواریو پوشیدم و زن عمو لباسامو گذاشت تو حموم و برگشت ادامه قلیون و انگار نه انگار اتفاقی افتاده
من گفتم باید برم شرکت آخر شب درو قفل میکنم و میام گفت دختر عموت چون مدرسه داره ده باید بخوابه زودتر بیای که من تنها نترسم زن عمو جان گفتم چشم گفت من شام نمیخورم تا با تو بخورم گفتم اوکی
دقیقا ده که شد درو بستم و رفتم یه حال عجیبی داشتم هم لذت داشت هم خجالت میکشیدم هم باور نکردنی بود در زدم درو باز کرد دیدم همون زن عمو شده با آرایش ولی دیگه دامن پاش نیست درجا سیخ کردم اولین باری بود بی دامن میدیدمش به رو خودم نیاوردم رفتم دیدم دختر عموم هنوز بیداره و داره شام میخوره برا من چایی آورد موقعی که داشتم چاییو میخوردم احساس کردم یه تلخیه عجیبی تو چاییه هست ولی راحت از کنارش رد شدم و با قند بیشتری خوردم دختر عمو رفت تو اتاق که بخوابه یهو زن عمو گفت اخیش و روسریشو برداشت منو میگی عاج و واج مونده بودم که این چشه
دیگه میتونستم حدس بزنم که امشب یه چیزی میشه ولی جسارت این که من اقدامی بکنمو نداشتم
گفت رامین جان آشپزخونه شام بخوریم یا بیارم تو حال گفتم فرقی نداره گفت پس بیا همین جا عزیزم
عزیزم ؟؟؟!!!! این اولین عزیزمی بود که تو فامیلمون میشنیدم اخه اینجا تهران که نیست تیکه کلامشون عزیزم باشه
رفتم شامو خوردیم من در حین شام خوردن همش نگام به لاپای چهارزانو زده شده زن عموم بود که فقط همون شب تایم داشتم ببینمش و از طرفی کیرم سیخ سیخ بود شام تموم شد و من رفتم تو حال تا زن عمو قلیون بیاره و آورد خیلی طبیعی قلیون کشیدیم و اتفاق خاصی نیفتاد تا اینکه زن عمو گفت اگه موافقی بخوابیم گفتم آره رفت لحاف و تشک آورد کنار هم پهن کرد و گفت زیر شلواری عموتم مناسب شد واسه خوابت دیگه و خندید چراغا خاموش شدو من همچنان متعجب از اینکه چرا نزدیک من خوابید اونم انقد نزدیک که راحت میتونستم بغلش کنم زن عموم پشتشو کرد به من خوابید مثلا . منم چرخیدم به سمت پشت اون با نهایت اینکه نزدیک ترین فاصلرو داشتم ولی حواسم بود بهش نخورم اصلا خوابم نمیبرد ولی به زور چشامو بستم چند دقیقه ای بعد یهو زن عموم چرخید به سمت من با چرخشش چشام دوباره باز شد به فاصله یکی دو سانتی هم دراز کشیده بودیم و تو چش هم زل زده بودیم که با پررویی گفت چرا ازت بخاری بلند نمیشه پسر من هیچی نگفتم گفت خجالتو بذار کنار امشب من در اختیارتم
اگه بگم شاخ درآورده بودم کمه باید بگم شاخام بس بزرگ بودن باهم درگیر بودن
عین بچه ها گفتم چیکار کنم زن عمو گفت چیکار بلدی گفتم هیچی گفت یعنی تا حالا اصلا سکس نداشتی گفتم معلومه که نه گفت پس با من همه چیز گفتم اوکی
بلند شد چراغو روشن کرد رفت یه سر به دختر عموم زد دید اوکی خوابیده گفت من دیوونه رفتم واست دوش گرفتم لباس خوشگل پوشیدم گفتم خودت یه کاری میکنی دیگه ولی آخرشم خودم مجبور شدم دعوتت کنم به خوردن کسم
همینطوری شاخام بزرگتر میشد گفت بلند شو لباستو درار منم عین برده ها لخت شدم اونم لباساشو جز سوتین و شرت درآورد گفت اونجوری نبین دیگه الان میتونی هرجارو خواستی بخوری ولی من محو تماشا بودم
ندیده بودم خب
گفت بیا جلو ببینم رفتم کنارش رومو بوسید گفت امشب میخوام تا صبح بکنیم یه لحظه از جوی که واسم پیش اومده بود خندم گرفت یاد جلقام افتادم که به پنج مین نمیرسید گفتم پنج دقیقه بشه خیلیه گفت نه عزیزم چایی و اون تیکه تریاکی که تو خوردی حالا حالاها ابت نمیاد
اصلا باور کنید وا رفتم تازه فهمیدم چه برنامه ریزی شده بوده داستان
دراز کشید گفت بیا روم دراز بکش هرجارو دوس داری لیس بزن منم رفتم دراز کشیدم اول یه بوسش کردم بعد دست گذاشتم رو سینه هاش ( من از سایز مایز نمیفهمیدم اون موقع ) که گنده بود شروع کردم مالیدن نمیدونم میتونید درک کنید چه حسی داره واسه یه پسر 16 ساله سینه های یه زن 38 سالرو مالیدن یا نه سوتینشو همونطور که بسته بود هردو سینشو دادم پایین شروع کردم به خوردن بلد نبودم چیکار کنم ولی انگار بستنیه هی لیس میزدم هی میک میزدم هی گاز میگرفتم اونم با دستش کیرمو خیلی آروم میمالید
سرمو از رو سینه هاش که سیر نمیشدم برداشت و گذاشت رو کسش فهمیدم باید کسشو بخورم میخواستم شورتشو درارم گفت لازم نیست دربیاری بزن کنار شورتمو بخور لامصب اینجا یه لحظه به خودم گفتم پس کردن خبری نیست فقط قراره بخورم شورت سفیدشو زدم کنار با صحنه ای مواجه شدم که از تصورات من دور بود کسش تیره بود و چروک زیاد داشت من همیشه فکر میکردم کسا فقط صورتین و مثل برگر ولی این اصلا یه چیز دیگه بود زیاد از بوش خوشم نیومد لیس اولو که زدم گفت جووون ولی من بدم اومد از مزش گفتم زن عمو میشه نخورم گفت نه گفتم آخه خیسه مزه خوبی هم نداره حالم بد میشه گفت تمیزش کن و بخور با زیر شلواری عمو که حالا رو زمین ولو بود قشنگ تمیزش کردمو بعدش شروع کردم به مالیدن و خوردن چند دقیقه ای خوردم که گفت حالا دربار شورتمو بکن زود
منم سریع کشیدم پایین و با بالا گرفتن پاهاش درش آوردم و رفتم روش دراز کشیدم جوری که صورتم نزدیک صورتش بود کیرمو گذاشتم رو کسش و با یه فشار همشو دادم تو باری اولین بار حس بی نهایت قشنگی بود ( هر چند بعد از اون فهمیدم چه که کس گشادی داشته ) با نهایت سرعت و شدت و توانم تلمبه میزدم انقد زدم که خسته شدم اونم فقط خیلی ریز گاهی وقتا میگفت جوووون بکن نه آخی نه اوهی هیچی فک میکنم یه ربعی تلمبه زدم که گفتم حالا تو دراز بکش دراز کشیدم اومد روم نشست و خودش کیرمو کرد تو کسشو و بالا پایین میکرد دقیقا عین خر دارشتم کیف میکردم ولی خبری از اینکه آبم بیاد نبود انقد بالا پایین کرد که به گفته خودش ارضا شد و بم گفت فقط تو همین پوزیشن ارضا میشه و واسه همین اکثر شبا که با عموم سکس دارن ارضا نمیشه خلاصه بلند شد از روم یکمی راحت شدم اخه واقعا سنگین تر از من بود
دوباره دراز کشید و لنگاش رفت رو شونه هامو تا جایی که تونستم کردم ولی آبم نمیومد یه یه ساعتی از شروع سکسمون میگذشت زن عمو گفت مثل اینکه تریاکه خیلی تاثیر گذاشته منم که از عرق خیس بودم گفتم آره کاش نمیخوردم گفت اشکال نداره یکم صبر میکنیم بگذره بعد دوباره ادامه میدیم بلند شد لخت رفت قلیون چاق کرد آورد رویایی که هزاران بار تو سرم بود جلو چشام به واقعیت تبدیل شده بود حالا زن عمو در شرایطی که جفتمون لخت بودیم با قلیون اومد و کلی قلیون کشیدیم و گفتم زن عمو هنوز لباتونو نبوسیدما گفت واسه دود بگیرم بیا از دهنم دودارو بگیر اقا مگه اینکار لذت داشت برای اولین بار لب گرفتم از یه خانوم ولی نه طولانی نهایت یه دقیقه گفتم مرسی ولی زن عمو شما کیرمو نخوردی گفت من بدم میاد و منم اسرار نکردم قلیونو کشیدیم و رفت دوباره دراز کشید و همون پوزیشن تکراری لنگا رفت رو شونمو این بار با لذتی که از قلیون تو اون شرایط برده بودمو لبی که گرفته بودم چنان با شدت تلمبه میزدم که در کمتر از ده دقیقه آبم با فشار خالی شد تو کسش گفت کثافت چرا ریختی توم باردار میشم که منم عذر خواهی کردم گفتم نفهمیدم واقعا
بعد یه مین بلند شدم از روش دراز کشیدم رو به اسمون یه جوری پشیمون بودم انگار به من تجاوز شده بود
بلند شدیم لباسارو پوشیدیم و جمع و جور کردیم و زن عموم رفت تو اتاق پیش دخترش خوابید ولی من با وجود خستگیم خوابم نمیبرد نمیدونم کی خوابیدم ولی صبح که بیدار شدم دیدم دختر عموم رفته مدرسه و زن عموم تو حیاط داره لباسای منو پهن میکنه
وایسادم تا اومد تو گفت صبحونه میخوری گفتم آره گفت دیشب چون شب اولت بود زیاد کاریت نداشتم از این به بعد باید کردنو یاد بگیری منم گفتم چشم گفت یادت باشه همیشه این باید بین من و تو بمونه بعد صبحونه رفتم از خونشون
این داستان شروع یک زندگی جدید واسه 16 سالگیم بود که بی نهایت ادامه داره
اگه دوس داشتید بازم میگم واستون ولی نه اینطور مفصل چون این شروعش بود جزئیات زیاد داشت
سپاس از وقتی که گذاشتید واسه خوندن