یه روز آروم…

0 views
0%

سلام من ستاره هستم و الان 22سالمه. 18 سالم بود که رابطم به طور جدی با فرزاد شروع شد. فرزاد پسر دوست خانوادگیم بود و ما از بچگی بهم علاقه داشتیم… یه روز اتفاقی توی خیابون منو دید و ترمز کرد منم از خدا خواسته چون داشتم زیر بارون خیس میشدم سوار ماشینش شدم و … ازین جا رابطه ی عاشقانمون شکل گرفت… بگذریم 3ماه از دوستیمون میگذشت و ما بیشتر روزا میرفتیم بیرون و گاهی لب میگرفتیم… من عاشق لبای فرزاد شده بودم. گاهی انقدر طولانی لبامو میمکید که تا شب کبود بود و مجبور بودم رژ لب بزنم… یه روز که پشت خونمون در حال لب دادن بودیم مادرم زنگ زد و گفت که باید بره خونه ی مادر بزرگمو غروب میاد…. گوشیو که قطع کردم با اینکه تو اینجور مسایل محتاط بودم اما اون روز انقدر حشری بودم که به فرزاد گفتم بریم خونمون و اونم از خدا خواسته راه افتاد… داخل خونه که شدیم ازش خواستم یه ربع منتظر بشه تا بیام. با سرعت دویدم توی حموم و یکم تمیز کاری کردم… در حموم رو که باز کردم دیدم فرزاد پشت دره. یه لحظه پایان بدنم یخ کرد…. با اینکه خودم خواسته بودم بیاد خونمون اما یهو از سکس ترسیدم…. فرزاد خیلی آروم بغلم کردو گفت ستاره ی قشنگ من یخ نکنه… من که هنوز میلرزیدم گفتم فرزاد پشیمون شدم… گفت میترسی خانومم؟ منم با سر تایید کردم. گفت اگه قول بدم مراقبت باشم چی؟ اونقدر نگاهش پر از علاقه بود که کم کم آروم شدم… با حوله تنم رو خشک کرد و همینطور آروم آروم قربون صدقم رفت…. منم که رام شده بودم همینطور که لباشو میبوسیدم باهم اومدیم توی اتاقم… فرزاد منو خوابوند روی تخت و یواش یواش حوله رو از تنم در آورد… تنم داغ شده بود… بهش گفتم فرزادی بخواب روم… اونم خوابید. با اینکه لباس تنش بود اما حجم کیرشو کم کم حس کردم… گرمای تنش عالی بود. مثل همیشه شروع کردیم به لب دادن… اووم…. من باز دیوونه شدم. دلم میخواست لباشو ازجا بکنم… فرزاد عاشقتم… منم عاشقتم عمر من… میشه برم پایین تر؟ آره اما مراقبم باش… فرزاد گوش هامو خورد جوری میک میزد که داشتم پرواز میکردم…. بعد گردن… شونه هامو لیس زد و دستشو آروم کشید روی سینم… وای خدا عالی بود… آخم بلند شد و همین باعث شد فرزاد محکم تر سینه های سفیدمو بماله… جووون… فرزاد بخور سینمو… آااااه.. لباش عین آتیش شده بود. تیشرتشو در آوردو دوباره شروع به خوردن کردو سینه ی چپمو میخورد و سینه ی راستمو محکم میمالید… بهش گفتم فرزاد لخت شو کامل وایسا میخوام تنتو ببینم. اونم شلوارشو در آوردو شورتشو خودم درآوردم. از جام بلند شدمو باهم جلوی آینه وایسادیم… عجب بدنی داشت… خب منم هیکل بدی نداشتمو یکم شکم داشتم اما سینه هام واقعا به قول فرزاد خواستنی بودن… همینطور که جلوی آینه بودیم دستشو برد طرف کسم و شروع به مالیدن کرد… وای چه لذتی داشت… لبه های کسمو میکشیدو وسطش رو آروم ماساژ میداد. وای خدا روی ابرا بودم… صدای ناله هم بلند شده بود.. آخ فرزاد بمال کسمو… جووون ستاره بلند ناله کن بدو ناله کن خانومم… آخ.. آخ میخوام… جووون چی میخوای نفس؟ بخورش فرزاد… چیو بخورم؟ بگوووو… کسمو کسمو بخور… فرزاد منو خوابوند روی تخت و پاهامو گذاشت روی شونش… انگشتای پامو میک زد و رفت جلو… رونم و آروم لیس زد تا رسید به کسم… وااااااااای…. کسم آتیش گرفت وقتی زبونشو کرد تو… فرزاد تند تند… آخ آخ جوووون…. لیس بززززززن…. فرزاد… جووون… آخ…. یهو تنم کرخت شد و ارضا شدم… فرزاد آروم آروم کسمو لیس زد و گفت ابم خوشمزه است… چه لذتی داشت… چند دقیقه که گذشت نشستمو شروع به خوردن کیرش کردم… خب زیاد وارد نبودم اما خودش گفت واسه اولین بار کارم عالی بوده… سعی کردم همه جای کیرشو بخورم… اونم جاهای حساس ترشو بهم نشون میداد… اونقدر ساک زدم تا البته با کمک خودش ابش اومد و همشو پاشید روی سینم… بعد با هم رفتیم حموم و توی حموم هم کلی لب بازی کردیم… اون روز آروم ترین و بهترین روز زندگیم بود… الان 4ساله که با همیم و هر موقع موقعیت جور بشه سکس میکنیم. هفته پیش فرزاد و با خونوادش حرف زد و قرار هفته ی دیگه بیان خواستگاری… امیدوارم همه چی خوب پیش بره… ممنون که داستان عشقمون رو خوندید… شاد باشید.ستارهنوشته teri bala

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *