یه همسایه ی جدید

0 views
0%

سلام…بنده نه نویسنده هستم و نه منتقد ادبی بلکه صرفا یکی از علاقمندان داستان های ژانر پورنو و یک مترجم ساده هستم.داستان زیر ترجمه ایست از داستان پرطرفدار A new neighbor که در آدرس زیر به زبان انگلیسی موجود است httwww.lustyliary.comStoriesStraightTrue_StoriesA-New-Neighbor_1906نویسنده این داستان کوتاه شخصی با اسم مستعار Jonathan28 می باشد و از لحاظ طبقه بندی محتوایی، این داستان در طبقه ی Straight قرار میگیرد.هدف از ترجمه این داستان، آشنا کردن دوستان نویسنده در این سایت، با یکی از شیوه های طراحی فرم و نسبت های فرمال و محتوایی در داستان های پورنو می باشد.داستان به زبان گفتاری ترجمه شده و نسبتا کوتاه است.طبق ادعای سایت مرجع، این داستان ها واقعی هستند….بهر حال امیدوارم این داستان برای نویسندگان با استعداد سایت نمونه ای آموزنده،و برای خوانندگان عزیز نمونه ای جذاب و خواندنی باشد.پیشاپیش از وقتی که برای مطالعه ی این داستان اختصاص می دهید ممنونم،و اما داستان وقتی همسایه های جدیدمون اسباب کشی میکردن من و همسرم نیلوفر توی ایوون جلوی خونه ی ویلاییمون نشسته بودیم.از قبل میدونستیم که قراره همسایه های جدید بیان، ولی من نمیدونستم همسایه هامون یه خانم خوشگل 28 ساله و شوهرش هستن.ما از توی ایوون بلند شدیم و به استقبالشون رفتیم.اسم زنه مژده بود و اسم شوهرش فرشاد،کمکشون کردیم که بارا رو خالی کنن و یکی دو ساعت بعدشم خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه.اون شب یه سکس عالی با همسرم داشتم…احتمالا بخاطر اینکه هر دومون با دیدن همسایه های جوون جدیدمون تحریک شده بودیم.تاچند هفته بعد، دیگه همسایه های جدیدمون رو بجز چند بار در حد سلام و احوالپرسی ندیدیم، تا اینکه یه روز نیلوفر داشت میرفت بیرون … وقتی داشتم ازش خداحافظی میکردم ، مژده از خونه اومد بیرون و سلام کرد. نیلوفر و مژده یکم باهم حرف زدن ، بعدش نیلوفر گفت که باید بره بیرون و سوار ماشینش شد.مژده یکم این پا اون پا کرد و بعد اومد کنار من روی نیمکت، توی ایوون نشست . یکم در مورد مسائل مختلف و از هر دری صحبت کردیم، اینکه چرا اسباب کشی کردن؟اهل کجا هستن و یه چیزایی تو همین مایه ها.بعدش گفت که باید بره شوهرش رو بیدار کنه که بره سر کار.بعد از اینکه رفت من طبق معمول روزای تعطیلم، رفتم نشستم رو کاناپه و با تلویزیون مشغول شدم.چند ساعت بعد در خونه رو زدند.در رو باز کردم و با تعجب مژده رو دیدم که یه شلوارک و یه تی شرت پوشبده بود گفت میتونم بیام تو؟ من گفتم بله ، البته و تعارفش کردم بشینه و یه آبجو بزنه، اونم قبول کرد. من رفتم دو تا آبجوی اعلای خنک از آشپزخونه آوردم و روبروش نشستم.دائم از خودم میپرسیدم این چرا اومده اینجا…البته بدم نمیومد یه هم صحبت داشته باشم.چند دقیقه صحبت کردیم و بعدش گفت راستش من به یه دلیلی اومدم اینجا و امیدوارم با گفتن چیزایی که الان میخوام بگم اذیتت نکنم، من نمیدونم رابطه ی تو با همسرت چطوره، ولی همسر من اصلا بهم توجه نمیکنه و من اومدم اینجا تا ازت بخوام با من باشی. من نیاز دارم با یه مرد رابطه داشته باشم و ازت میخوام با من باشی، این رابطه خیلی به دردم میخوره، چون ما هر دو متأهلیم و ومن نمیخوام مجبور بشم برم تو یه بار و یه مرد مستو پیدا کنم که اصلا نمیشناسمش…خوب آره … راستش من به این دلیل اومدم اینجا.بعد از گفتن این حرفا دیدم که عصبی شده و داره برچسب بطری آبجوشو میکنه.نمیتونستم باور کنم که این حرفا رو زده و توی ذهنم کلی سوال داشتم که مثلا چرا شوهرش بهش توجه نمیکنه و … اما در اون لحظه واقعا این چیزا برام مهم نبود.از رو صندلیم بلند شدم و به سمتش رفتم و با لبام، لباشو لمس کردم.به محض اینکه لبام به لباش خورد ، دهنش باز شد و زبونمون شروع به فشار دادن همدیگه و چرخیدن دور همدیگه کرد. با دستامون همدیگه رو لمس کردیم…من لبه پایینی تیشرتشو پیدا کردم و اونو بالا آوردم و آهسته تیشرتشو در آوردم و انداختمش یه گوشه ، اونم همین کارو با من کرد…. بعد سوتینش رو باز کردم و انداختم کنار…وقتی سینه هامون باهم تماس پیدا کرد ، کیرم مثل سنگ سفت شده بود… لبه بالایی شلوارکشو پیدا کردم و اونو پایین کشیدم … خودشم کمکم کرد و شورتشم همراه شلوارک در آورد، بعد دکمه ی شلوارمو باز کرد و درش آورد.ما کاملا برهنه جلوی همدیگه وایساده بودیم..کیر سفتم به لای پاهاش و روناش مالیده میشد و دستای اون روی پشتم بالا و پایین میشد و تا روی باسنم میومد.من دستشو کشیم و و بردمش توی اتاق خواب مهمونا…روی تخت خوابوندمش و شروع به بوسیدن گردنش کردم و کم کم راهمو به سمت سینه هاش باز کردم…چند دقیقه زبونمو دور سینه های کوچولو و سفتش چرخوندم و نوک پستوناشو حسابی خوردم… کم کم به سمت نافش رفتم تا به خط موهای بالای کسش رسیدم، بعد وضعیتمو تغییر دادم پاهاشو باز کردم و به بالاهل دادم که کس و چوچولش معلوم بشه، زبونمو به سرعت روی چوچولش کشیدم و اونو به سمت داخل کسش فشار دادم و دوباره کشیدمش بیرون.چوچولشو لیس میزدم و پوستشو دور دهنم حس میکردم و آبشو می چشیدم.موقعی که داشتم این کارو میکردم کم کم ناله هاش شروع شد و دستاش سرمو پیدا کرد و موهامو میکشید.یکی از دستامو به سمت سینه هاش بردم و نوک پستوناشو فشار دادم.با دست دیگم رفتم سراغ کسش و یکی از انگشتامو تا ته کردم تو…با هر حرکت انگشتم آب پر حرارتش کسشو خیس تر میکرد و بیشتر میزد بیرون….ناله هاش بلند تر شدن و بینشون یه چیزایی هم میگفت اوه….آره….بخورش عزیزم….چند دقیقه همینطوری آروم و مهربون انگشتش کردم تا اینکه بالاخره پاهاش شروع به لرزیدن کرد و ناله هاش تبدیل به جیغ شد.داشت جیغ میزد منو بکن ….منو محکمتر بکن انگشتمو با پایان توانم داخل کسش عقب جلو میکردم و با زبونم آبشو از روی چوچولش میخوردم، تا اینکه پایان بدنش شروع به لرزیدن کرد وارضا شد… منم دو تا انگشتمو تو کسش فرو کردم و با هر بار شل و سفت شدن ماهیچه هاش آبشو میلسیسدم.بعد سرمو با موهام بالا کشید و بهم گفت دراز بکشم.من رفتم روی تخت و اون سرمو گذاشت لای پاهاش…بعد کونشو به صورتم چسبوند و گفت لیسش بزن عزیزم… زبونمو کردم تو کسش و بعد بیرون آوردم و کردمش تو سوراخ کونش …بعد برگشتم سراغ کسش و بعد دوباره کونش و همینطور ادامه دادم.اینبار وقتی زبونمو توی سوراخ کونش فرم کردم اونم رفت سراغ کیرم و با لباش بالا و پایینشو لمس کرد…. با یکی ازدستاش تخمامو گرفت و با دست دیگش پاهامو خم کرد و سوراخ کونمو پیدا کرد، دستشو روی سوراخ کونم کشید و بعد انگشتشو لیس زد و دوباره سوراخ کونمو مالید…همونطور که داشت کیرمو میخورد، هر بار که کیرمو کامل توی دهنش فرو میکرد، انگشتشم توی کونم فرو میکرد…من اونقدر حشری شده بودم که دوباره شروع به لیسیدن چوچولش کردم …انگشت شستم داخل کسش بود و انگشت اشارم داخل کونش اونطوری که من حس کردم حدود یه ساعت اینکارو ادامه دادیم انگشت من داخل کس و کونش بود و کیرم داخل دهنش. تا اینکه دوباره روی صورتم ارضا شد و من هر چقدر میتونستم آبشو خوردم…بعد کونشو از صورتم دور کرد و یکم پایین تر کیرمو لای پاهاش نگه داشت و موهای کسشو به کیرم مالید، روی کیرم نشست طوری که کیرم تا ته داخلش فرو رفت و بمن گفت حالا بشین…من به حالت نشسته یکی از دستامو روی سینه هاش گذاشتم و و دست دیگمو بردم لای پاهاش و چوچولشو پیدا کردم.در همین حین شروع کرد به تلمبه زدن و بالا و پایین شدن روی کیرم و همینطور جیغ میزد.حرکت بالا و پایین رفتنش به کمک فنرای تخت شدت بیشتری پیدا میکرد…بعد با شدت و با حرکت دایره ای چوچولش رو بهم مالید.برای چند لحظه بدنش بشدت لرزید و انگار باهم یکی شدیم….بعدش باهم دراز کشیدیم…بیشتر از یه ساعت سرش روی سینم بود…هیچ صحبتی نکردیم فقط همدیگه رو لمس می کردیم.اون روز چند بار دیگه سکس کردیم و درست قبل از رسیدن نیلوفر،مژده به خونشون برگشت.روز بعد دوباره اومد پیشم و سکس داشتیم…از همدیگه و از سکس بدون وابستگی و تعهد لذت میبردیم…چند روز بعدش دوباره مژده اومد و اینبار یه اتفاقی افتاد اینبار ما دو ساعت فقط همدیگه رو بوسیدیم ….انگار دوباره دو تا بچه دبیرستانی بودیم….میشه گفت در واقع مثل دو تا بچه دبیرستانی عشق بازی کردیم….فردا مژده دوباره میاد….اما فکر کنم اتفاقی که قراره بیافته مال یه داستان دیگه و یه روز دیگست….ترجمه‌ Sexy Translator

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *