یکی تو پاکی یکی هوای تهران

0 views
0%

سلام به دوستان سایت داستان سکسی داستان قسمت سکسیش زیاد نیست ولی خب شاید بعضیا خوششون بیادمانی هستم 19 سالمه نه چشام رنگیه نه بابای پولاری داری دارم(برعکس همه ی داستان نویس های شهوانی) قدم 189 هیکل رو فرمی دارم اما حرفه ای نیست داستانی که میخوام واستون بگم برمیگرده به پاییز 95 ما یه رفیقی داشتیم به اسم متین یه روز زنگ زد وگفت فردا تولدمه جشن گرفتم حتما بیا من کلا 4 تا رفیق بیشتر ندارم که هممون همدیگرو میشناسیم منم با جواد هماهنگ کردم که ساعت 3 فردا بیاد دنبالم.ساعت تقریبا دو بود که بخاطر کنکور داشتم جزوه هامو بالا پایین میکردمکه جواد زنگ زد گفت اماده شو بیست دقیقه دیگه میام دنبالت درجوابش گفتم باید برم حموم و صورتمو اصلاح کنم یکم دیرتر بیاد اونم قبول کرد منم بعد اینکه کارامو انجام دادم اومدم تو اتاقم یه شلوار لی آبی آسمونی با یه پیرهن هم رنگ خودشو انتخاب کردم موهامو حالت دادم رفتم دم در که جواد گفت دهاتی اینجوری میخوای بیای + مگه چشه؟؟ برو یه چیز درست حسابی باکلاس بپوش +واس شما چهار تا یالقوز که هر روز میبینمتونچه فرقی داره چی بپوشم؟_مگه متین بهت نگفته دوست دخترش با چنتا از دوستاشم میان؟+شوخیییی میکنی؟_برو لباستو عوض کن زود بیا سریع برگشتم تو اتاقم لباسامو دراوردم یه شلوار لی مشکی با پیرهن سبز و یه کت اسپورت مشکی پوشیدم ادکلن رو رو خودم خالی کردم یکمم افترشیو زدمو رفتم تو ماشین _یعنی ما ارزش اینو نداریم اینجوری واسمون تیپ بزنی +چه ربطی داره؟تا حالا صد بار منو با این لباسا دیدی_هووه میدونی چند وقت پیش اینجوری اومدی بیرون+خب دیگه ادم کنکوری همینه.بدبخت ترین موجودات رو زمینیم ما نه دوست دختری نه بیرونی نه ورزشی هیچی_تویی داری به خودت سخت میگیری منو ببین یه دانشگاه ازاد به این خوشگلی ثبت نام کردم از هفت دولت آزاد مگه منم مثل تو نیستم؟؟+نه منو تو اصلا مثل هم نیستیم پولی که بابای تو داره رو بابای من داشت من اصلا درس نمیخوندم الان یه شغل آزاد انتخاب کرده بودم و دستم توی جیب خودم بود تا رسیدن به مقصد حرفی بینمون زده نشد و فقط آهنگ گوش کردیم بازم مثل همیشه من اخرین نفری بودم که رسیدم اونجا حسین به سمتم اومد _تو کی میخوای آدم شی و سر وقت از شی +از شنبه _10 ساله این شنبه نرسیدهبیا میخوام با چند نفر آشنات کنم و به سمت چنتا خانوم که اونطرف کافه وایساده بودن اشاره کرد به سمتشون حرکت کردیم حسین با صدای تقریبا بلند گفت خانوما میخوام یه نفرو بهتون معرفی کنم و به سمت من اشاره کرد و گفت ایشون مانی هستن رو به سمت من گفت این خانوما هم هانیه رویا سمانه و بازم هانیه دوست دختر متین رو قبلا دیده بودم یه دختر تپل با قد متوسط قیافه معمولی به اسم هانیه.منم با گفتن کلمه ی خوشبختم روم رو ازشون برگردوندم و به سمت جواد رفتم با شوخی گفتم+این هانیه هر روز سرحال تر میشه این روزا میترکه_اینجوری نگو خودت که میدونی متین ناراحت میشه+اگه تو دهن لقی نکنی که نمیفهمهجواد سری تکون داد و رفت پیش صاحب کافه منم روی یه صندلی نشستم و گوشیم رو دراوردم که صدایی منو به خودم اورد _ببخشید اقا مانی میشه بشینم +بفرمایید.این چه حرفیهرویا خانوم درست میگم؟_بله خودم هستم+خب میتونم کمکتون کنم؟_راستم من و حسین تقریبا یک هفتس با همدیگه آشنا شدیم +به سلامتی.فک نمیکردم حسین اینقد صلیقش خوب باشهبا کمی خجالت گفت_لطف دارید. راستش هفته ی دیگه تولد حسینه نمیدونم چی براش بخرم +شک نکن s4 ro _چی هست اینی که گفتید؟+یه کنسول بازیه_اها. مرسی که راهنماییم کردین+خواهش میکنم.بعد چند دقیقه گذشت مراسم شروع شد منم از همون اولش مست کردم ساعت حدودا 430 بودچشامو بستم وقتی باز کردم ساعت 11 شب بود و مراسم تقریبا تموم شده بود یکم چشمامو مالیدم بلند شدم به جواد گفتم+تموم شد_اگه اجازه بدی اره+منم گفتم سوتی دادم؟؟اونم که میدونست چیزی یادم نمیاد با خنده گفت_از دفعه های قبلت بهتر بودرفتیم سمت پارکینگ با دیدن ماشینا فهمیدم دخترا هم مثل دوستام همه ژن هاشون خوبه بچه مایه دارن این وسط بخت من رییده بعد اون جریان تقریبا یه ماه گذشت با جواد رفتیم بازار و هانیه خانوم رو دیدیم که کنار خیابون وایساده منم به جواد گفتم+برو ماشینو بیار من میرم بهش میگم میرسونیمش _نه پدر زشته شاید متین ناراحت بشه+وا چرا ناراحت بشه مگه میخوایم تورش کنیم توی همین حرفا بودیم که یه پژو 405 نقره ای اومد جلوش پارک کرد اونم نشست صندلی جلو و رفت منم هاج واج گفتم+توام دیدیش؟؟؟ این یارو بود اینقد تریپ عاشقی ورداشته بود و بخاطر متین خودکشی کرده بود؟؟زرشکبه سمت راستم نگاه کردم دیدم جواد نیستش سری با تعجب تکون دادم که یه ازرا جلوم ترمز کرد جواد از شیشه داد زد زود سوار شوماشینو تعقیب کردیم که رفت یکی محله های پایین شهر.دم یه ساختمون وایساد یه نره اسب ازش پیاده شد با سر تراشیده و جای چاقو فراوان همراه با هانیه وارد یه ساختمون شدن بعد یه ربع اومدن بیرون منم با خنده گفتم+طرف چقد زود ارضاس _زود قضاوت نکن شاید اینجوری نباشه+گفتم یه مثال بزن که هانیه این قسمت شهر با یه پسر تو یه خونه چ کار دیگه ای میتونه انجام بدهیکم دیگه تعقیبشون کردیم که هانیه رو دم خونشون پیاده کرد.پسره متوجه که ما دیدیمش هانیه رو پیاده کرده ولی به رو خودش نیاورد به جواد گفتم برو کنارش حرکت کن ولی اگه چیزی شد گازشو بگیر و در روشیشه رو دادم پایین و رو به مرده گفتم +خوش گذشت مرده روشو به من کرد با خنده گفت _نه پدر خیلی گشاده +گشاده؟؟_اره پدر با همه پسرای محل خوابیده +پس همه شهر باهاش خاطره دارن _چی بگم والا تقربا.منم رو به جواد گفتم +طرف رسمن جندس بدبخت متین که به زور دستشو میگیره میگه بقیه کارا بعد ازدواجما رفتیم همه ماجرارو به متین گفتیم اونم گفت خودم فهمیدم اینجوریه نخواستم جلو شما ضایع شم واسه همین ادامه دادم خلاصه متین با هانیه بهم زد ولی هیچوقت دلیلشو بهش نگفت به قول خودش بسوزه خب اصل داستان از اینجا شروع میشه ساعت 11 شب بود من داشتم توی تلگرام چرخ میزدم که یه ایدی ناشناس بهم پیام داد بعد سلام و احوال پرسی گفتم +شما _هانیم منم که فهمیدم کدوم هانیس گفتم+کدوم هانیه _دوستدختر سابق متین +اها خوب هستین؟ چه عجب یادی از ما کردین_حالم خوب نبود تو این مدت.مگه تو منو یادت بود خواستم بگم ادم هیچوقت یه جنده لاشی رو فراموش نکنه ولی پیش خودم گفتم اینو که همه کردن من چرا نکنم الانم بی دوست دختری واسه این کنکور خار کصده داره بهم فشار میاره گفتم+اختیار دارین شما هنوز همون خانم برادر من هستین_خیلی ممنون تو همیشه باهام مهربون بودی حتی وقتی ک متین ولم کرد تو بازم داری بهم محبت میکنی+اختیار داری این چه حرفیه متین واقعا در حق تو بد کرد من هیچوقت بی دلیل به کسی پشت نمیکنم اگه من جای متین بودم هیچوقت کسی که اینقد دوسم داره رو ول نمیکردم_مانی میتونم یه چیزی بهت بگم؟+دوتا بگو_راستش من از روز تولد متین نمیتونم تورو از تو ذهنم پاک کنم نمیدونم چرا ولی یه چیزی من رو به سمت تو جذب میکنم منم دیدم تنور داغه بزا منم دوتا نون وردارم گفتم+هانیه راستش از وقتی دیدمت به متین حسودیم میشد که همچین کسی رو پیدا کرده وقتی از هم جدا شدین خیلی خوشحال شدم ولی نه ایدی ازت داشتم نه شماره ای که بخوام بهت پیام بدم _جدی میگی؟+چ دروغی دارم بگم اخه_وااای مانی خیلی خوشحالم میخواستم خیلی وقت پیش بهت پیام بدم ولی میترسیدم بهم بگین لاشی که به دوسته دوست پسرم پیام دادم+کاشکی خیلی وقت پیش پیام میدادیهیمن حرفا ادامه داشت که گفتم +هانیه من حالم خوب نیست میشه برم؟فردا بهم پیام بدیم_وا مانی قربونت برم چی شدی؟+راستش یه مشکل پسرونس نمیشه بگم بزا فردا حرف بزنیم_مشکل پسرونه؟نه فردا چیه من تا فردا دق میکنم بگو چی شدی+ببخشید نمیخواستم بگی ولی چون اصرار میکنی راستش شق کردم _واقعا که مانی خیلی بی شعوری متاسفم برات +واس چی متاسفی واسه حسی که توی ناخداگاه ادمه؟مگ دست منه خب من چیزیه ک توی ذات پسراس باشه ببخشید اگه ناراحتت کردم . دیگه پیام نمیدم بهت.بای_وا کجا چرا قهر میکنی.راستش من خیلیا بخاطر سکس بهم نزدیک شدن واسه همین یکم حساس شدم به این رابطه+تا حالا سکس داشتی_اصلاتو که میدونی متین فقط دست منو میگرفتزدم زیر خنده گفتم یکی تو پاکی یکی هوای تهران +گفتم من خیلی درد گرفته باید برم خالی کنم _خب همین جا خالی کن +چطوری؟_میخوای سکس چت کنیم؟+مگ بلدی_یکم بلدم چنتا داستان خوندم +وااای مرسی که هستیبیست دقیقه سکس چت کردیم(واقعا نمیدونم بعضیا چطوری با سکس چت حال میکنن ادم بیشتر خندش میگیره) که گفتم +من ارضا شدم _ببینمش +چیو_کیرتو دیگه+وا الان که خوابیده _خو میخوام ببینمش+فردا میتونی بیای بیرون؟_چطور+میخوام نشونت بدمش دیگه_نه زیادی تند نرو+تند نرفتم که من راضی تو راضی گور بابای ناراضی یکم روی مخش کار کردم تا راضی شد واسه ساعت 2 قرار گذاشتیم که همه جا خلوت باشه ولی خدایی این دختره خیلی حشری بودهمه ماجرا رو واسه جواد تعریف کردم اونم گفت منم میام با اینکه خیلی از این رفتار پسرا بدم میاد که دوستشونو توی کارای رابطشون وارد میکنن ولی این یکی فرق داشت گفتم باشه ولی خب چیکار کنم توروهم بیارم تو برنامه گفت اونش بامن زنگ زد به هانیه گفت _آبجی میخوام ببینمت -…_باهات کار دارم-…_نه پشت تلفن نمیشه باید حتما ببینمت-…_با مانی قرار داری؟؟؟؟-…_بهم نگفته بود -…_باشه خب با مانی هماهنگ میکنم میبینمتون.خدافظ+خب چی شد _گفت ساعت2 با تو قرار داره اون موقع بیام پیشتون+واقعا گفت با من قرار داره؟؟؟_اره+عجب.باشه خب بریم کاندوم بخریم من به سالم بودن این شک دارم_اره واقعا رفتیم داروخونه یه بسته سه تایی کاندوم خریدیم یکم توی شهر چرخیدیم که ساعت 130 شد جواد منو رسوند دم در خونه ماشین بابامو ورداشتم رفتم دنبال خانوم یه مانتو جلو باز مشکی با یه ساپورت مشکی پوشیده بود انصافا ادم کیرش راست میشد از کوچه پس کوچه ها رفتم خروجی شهر جواد زنگ زد بهش گفتم رو کمربندی هستم اروم میرم بهمون برس غافل از اینکه همین الانشم پشت سرمه هانیه گفت چرا داری میری بیرون شهر +خونه خالی نشد بعدشم فک کنم با جواد هم قرار داری بریم یه جایی کسی نباشه هم با اون حرفتو بزنی هم کار خودمونو بکنیم._قرار منو جواد مثل قرار من و تو نیست +پس چطوری_داداش مثل برادر من میمونه من خیلی دوسش دارم+اونم به همین چشم تورو نگاه میکنه _اره مطمینم توی دلم میخندیدم به این که فکر میکرد خیلی زرنگه ولی خب الان گیر بد ادمی افتادهیکم حشری شده بودم دستمو گذاشتم روی کصش دیدم خیسه خیسه گفتم +چخبرته هی بذار دست بزنم چرا خیس شدی_گفت دست من که نیست با کوچیک ترین حرکتیخیس میشه یکم کصشو از روی ساپورت مالوندم و پیچیدم توی یه راه فرعی کیرمو دراوردم گفتم +بخور _نه جواد پشت سرمونه +نه پدر شیشه دودیه نمیبینه_نه شاید ببینه +منم یه نگاه تو چشم کیرم کردم و گفتم چیکار کنیم دیگه باید یکم صب کنی هانیه یکم خندید دستشو اورد کیرمو گرفت و میمالوند بعد چند دقیقهرسیدیم یه جای خلوت که برای من خیلی خاطره داشت هروقت خونه خالی نمیشد دوست دخترمو میبردم اونجاکفه صندوق عقبو دراوردم پهن کردم رو زمین نشستیم یکم حرف زدیم جواد گفت هانیه یکم بیا باهات کار دارم بعدش اومد سمت من گفت کاندوما کجان گفتم لای کتابمن روی صندلی عقبه یکی ورداشت گفتم +جواد_هوم؟+ببین طوری وانمود کن انگار من خبر ندارم تو میخوای چیکار کنی_چرا+اولا نمیخوام حس کصکش بودن بهم دست بده دوما خودت میدونی من کنکور دارم وقت دختر بازی ندارم اینم که اهل دله تا کنکور کارمو راه میندازه_باشه حله رفت سمت هانیه منم توی ماشین دراز کشیدم اهنگ گوش میدادم بعد بیست دقیقه انتظار بالاخره جواد اومد سمت من و گفت_کار من تموم +دهنت سرویس نیم ساعته رفتی داری چیکار میکنی اون تو_دیدم حرفت منطقیه یکم باهاش اول ور رفتم و عشق بازی کردم گفتم نپره ولی خب بهش گفتم به مانی میگم منو تو سکس داشتیم+اخه کیرم دهنت فقط همین رفتم توی ماشین جواد نشستم با یه قیافه حق به جانب گفتم +چیکار کردین شما دوتا؟؟_یعنی تو نمیدونی+چرا جواد الان بهم گفت_خودتو به اون راه نزن. برام نقشه کشیده بودین +نقشه؟؟؟ کصافت تو خودت با جواد قرار گذاشتی من کی از رابطه شما خبر داشتم+پاشو بریم تو ماشین من _نمیام هر کاری میخوای بکنی همین جا بکن +عزیزم منو از اولم قرار داشتیم همین کارو بکنیم الان ازم میترسی.یکی دیگه بی مقدمه باهات رابطه داشته الان تقصیر منه؟؟بالاخره راضی شد لباساشو جمع جور کرد رفتیم تو ماشین من جواد گفت کار داره و رفت چهره شو که دیدم دلم واسش سوخت گفتماگه دلت نمیخواد کاری نمیکنیم اومد نزدیک لبشو گذاشت رو لبام گفت اون تاوان این بود که به دوسته دوست پسرم چشم داشتم حالا که تاوانشو دادم میخوام باهاش بمونم منم از خوشحالی کیرم راست شد از شلوارم دراوردمش گفتم +با پتروس آشنا شد_واسه کیرت اسم گذاشتی +اره دیگه هر چیزی یه اسمی دارهکیرمو گرفت تو دستشو شروع کرد به ساک زدم خیلی حرفه ای ساک میزد گفتم+چ خوب ساک میزنی_یه خوردنه دیگه +اره خب به نسبت به هیکلت معلومه دست ب خوردنم خوبهیکم کیرمو خیس کرد گفتم بسه از ماشین پیاده شدم حالت سگی اوردمش لبه صندلی یه کاندوم زدم به کیرم گوشیمم گذاشتم حالت فیلم برداری(نمیدونم سایت سایت داستان سکسی فیلم آپلود میکنه یا نه اگه میشه بگین چطوریه که فیلمشم بذارم واستون)کیرمو گذاشتم رو کصشو میمالوندم گفت _خیلی بی احساسی نه لبی نه مالوندنی مستقیم سر اصل مطلب؟+لبارو یکی دیگه گرفته مالوندنیارم یکی دیگه مالونده _اینجوریه کردنیارم یکی دیگه کرده+دیدم حرفش حقه خم شدم تو ماشین یکم سینه هاشو مالوندم واقعا گنده بودن یکی دو دقیقه مالوندم سینه هاشو که گفت اتیش گرفتم زود باش+ای به چشم کیرمو گذاشتم رو کونش ولی لامصب اینقد چربی داشت سوراخشو پیدا نکردم گفتم +پیداش نمیکنم هروقت نزدیک شدم بهم بگوخندید گفت باشه یکم کیرمو اینور اونور کردم که گفت ای فهمیدم خودشه یکم کیرمو روش تنظیم کردم تا فشار دادم تا ته رفت تو اون موقع به معنای واقعی کلمه فهمیدم جندگیش تا چ حدهنه به دوست دخترای دیگم که باید یه ساعت روغن و تف بزنی نه به اینیه فشار دیگه دادم تا ته کیرم رفت تو که آهش بلند شدگفت _یواش جرم دادی خیلی از مال جواد گنده تره ولی حالا من چی انگار کیرمو گذاشته بودم توی لوله پلیکا هیچ حسی بهم نمیادیه ده دقیقه تلمبه زدم که حس کردم دارم ارضا میشمچنتا تلمبه زدم به خیال اینکه کاندوم داره توی کونش ارضا شدمکیرمو دراوردم دیدم ای دل غافل کاندوم ترکیده اول فک کردم توی کونش جا مونده ولی بعدش دیدم پیچیده شده انتهای کیرمجمع جور کردیم موقع برگشتن که حشرش خوابید چهرش رفت توی هم گفتم +چیزی شدهداد زد_شدم جنده لاشی ی دست شما+ببین گردن ما ننداز من ازش خبر دارم چنبار دیدمت سوار ماشین اینو اون شدیپس ادای ادمای پاکو در نیارسرشو انداخت پایین گفت _همش تقصیر این شهوتمه متین هیچوقت باهام کاری نمیکرد منم مجبور بودم+حالا همه چی گذشته خودم خیلی کارا باهات میکنم که نیاز به این و اون نداشته باشی یکم کصشو از رو شلوار مالیدم خیس که شد کیرمو دراوردم گفتم بیا یبار دیگه بخور خیلی خوب ساک میزنی_اخه پشت فرمون +من رانندگی میکنم تو که نمیکنیدوستان ببخشید اگه یکم طولانی شد میدونم یکم با جزییات گفتم ولی خب داستان واقعی بود خواستم جزییات رو بفهمیم اگه راضی بودین لایک کنید بگید تا خاطره های دیگمم بذارم اگه به نظرتون بد بود کامنت کنید که نقطه ضعفارو جبران کنم دوست دار شما MANIپایان-Endنوشته Mani

Date: August 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *