یک تیر و دو نشان

0 views
0%

یکی از روزای گرم تابستون من و یکی از دوستای صمیمیم به اسم سیامک از خونه مجردیم زدیم بیرون و به یه کافه سنتی رفتیم که قلیون بکشیم.در حین قلیون کشیدن دوتا دختر خیلی خوشگل اومدن کافه و نشستن روی میز کناریمون.یکیشون تپل ولی بسیار زیبا بود و اون یکی یه باربی پایان عیار که از هیکل و زیباییش هرچی بگم کم گفتم.طوری که با دیدن اون برای چند لحظه قلیون کشیدن یادمون رفت و محو تماشای هیکل و قیافه بی نقصش شدیم.دختر که متوجه شده بود ما روش کلید کرده بودیم طوری نشست که پشتش به ما بود ولی باز فرقی نمیکرد از پشتم خیلی جذاب بود.سیامک تو مخ زدن دخترا اصلا استعداد نداشت اما کلید کرده بود که من میخوام مخ این باربی خانوم رو بزنم.اونا کباب سفارش دادن و تا کباب حاظر شه سیامک زل زده بود به باربی خانوم ولی فایده نداشت چون اون پشتش به ما بود.من همینجوری قلیون میکشیدم و تو دلم به سیامک میخندیدم تا اینکه کباب اونا حاظر شد و مشغول خوردن کباب شدن.به خشتک سیامک یه نگاهی انداختم که دیدم معاملش راست شده و داره شلوارش رو سوراخ میکنه.یهو فردین بازیم گل کرد و به سیامک پیشنهاد دادم که من مخ تپله رو میزنم و از طریق اون شما رو باهم دوست میکنم.سیامکم از خدا خواسته قبول کرد.همونجوری که قلیون میکشیدم زل زدم به چشای خانوم تپله و توجه اون به من جلب شد.بعد از چند دقیقه زل زدن خانوم تپله ادای قلیون کشیدن منو دراورد و اون دوتا باهم زدن زیر خنده که من قلیون رو دادم به سیامک و بعد از کمی مکث بلند گفتم منم کباب میخوام.بهم کباب بده.خانوم تپله که این حرف رو ازم شنید برای مزه ریختن و با حالت تمسخر گفت بیا بخور.منم پاشدم رفتم سر میزشون و یه تیکه کباب ورداشتم و خوردم.تشکر کردم و برگشتم سر جام نشستم.اونا از این حرکت من تعجب کرده بودن.از طرفی جلوی خندیدنشون رو نمی تونستن بگیرن.خلاصه بعد از اون توجه خانوم تپله به من جلب شد و من مطمئن بودم که ازم خوشش اومده.درضمن باربی خانوم هی برمیگشت عقب و منو نگاه میکرد و دوتایی میخندیدن.ما قلیونمون تموم شده بود و بخاطر اون دوتا همونجا نشسته بودیم تا کباب خوردن اونا هم تموم شد.رفتن حساب کردن و از کافه رفتن بیرون.ما هم دنبالشون رفتیم.دخترا رفتن اون دست خیابون جلوی یه مغازه و معلوم بود از شیشه مغازه دارن به ما نگاه میکنن.ما هم که کاغذ و خودکار نداشتیم زود رفتیم از دکه نزدیکمون خریدیم و من شماره و اسمم رو نوشتم رفتم طرف دخترا.تو راه فکر میکردم چطوری سر صحبت رو باز کنم که رسیدم بهشون.قبل از اینکه حرفی بزنم تپل خانوم گفت بریم تو پاساژ بغلی.باهم رفتیم تو پاساژ.سیامک بیرون منتظر من بود.تو پاساژ اول بابت کباب تشکر کردم و اونا زدن زیر خنده.بعد کاغذ رو به دختر تپله دادم.اونم با کمال میل ازم گرفت.اسمش مونا بود و اسم باربی خانوم کارن.بعد از کمی خنده و شوخی ازشون خداحافظی کردم و با خوشحالی پیش سیامک برگشتم.سیامک دیگه تو پوست خودش نمیگنجید.بیشتر از من مشتاق بود که مونا زنگ بزنه.غروب مونا زنگ زد و حدودا بعد از یه ربع صحبت کردن قضیه سیامک رو باهاش درمیون گذاشتم.اونم قبول کرد که با کارن صحبت کنه و شماره سیامک رو بهش بده.سیامک اینقدر بهم کلید کرده بود چی شد؟مونا با کارن صحبت کرد؟یه زنگ بزن ببین چی شد٫ که دیگه مغزم داشت میترکید.بالاخره مونا بهم زنگ زد و گفت کارن قبول کرده.هیچکدوممون باورمون نمیشد.سیامک چی بدست اورده بود؟یه فرشته.بعد از اینکه یکم از شوک در اومدیم سیامک گفت کارن کردن داره.کیرم قراره بره بهشت و شروع کرد به بوسیدن و تشکر کردن از من.بعد از حدودا یه ساعت که از خبر دادن مونا گذشت کارن به سیامک اس داد.انگار دنیا رو به سیامک داده بودن.خلاصه اینجوری شد که این دوتا هم باهم دوست شدن.فردای اون روز من با مونا قرار گذاشتم که همو ببینیم ولی سیامک و کارن نمیتونستن بیان.قرارمون نزدیک ظهر بود.رفتم سر قرار و مونا یکم دیر اومد.وقتی رسید دیگه وقت ناهار بود.بهش گفتم بریم جایی غذا بخوریم.مونا پرسید کجا بریم؟هیچ جایی به ذهنمون نمیرسید که یهو من گفتم ای کاش خونه غذا درست میکردی میرفتیم پارک میخوردیم.مونا گفت زودتر میگفتی اینکارو میکردم.بعد من با پررویی و با حالت مسخره گفتم الانم دیر نشده خونه ما که کسی نیست.بریم اونجا یه چیزی درست کن بخوریم.مونا با لبخند گفت فکر کردی اشپزی بلد نیستم؟بریم درست کنم.انگار برق سه فاز منو گرفته بود.یکم مکث کردم و یهو به خودم اومدم و گفتم بریم تا دیر نشده.همونجا یه ماشین دربست گرفتم و باهم رفتیم خونه.تو خونه من لباسم رو عوض کردم و رکابی و شلوارک تنم بود.به مونا هم گفتم راحت باشه که شال و مانتوش رو دراورد.یه تاپ و یه شلوار استرچ تنگ تنش بود.خوشگلم که بود.خیلی سکسی و شهوت انگیز بود.داشتم راست میکردم خودمو زدم به بیخیالی که تابلو نشه.خلاصه خیلی زود تدارک ناهار رو دیدیم و خوردیم.بعد از ناهار رفتیم رو کاناپه نشستیم و من البوم عکسم رو اوردم که باهم ببینیم.در حال نگاه کردن البوم دستم رو گذاشتم رو شونه مونا ولی اون هیچ عکس العملی نشون نداد.این باعث شد جراتم زیاد بشه.مونا از عکسای بچگیم خیلی خوشش اومده بود و همش منو ناز میکرد.بعد از دیدن عکس مونا گفت خیلی خستم.دیشب خوب نخوابیدم و خوابم میاد.منم گفتم خوب یکم بخواب خستگیت در ره.نمیدونم چرا اینقدر بهم اعتماد کرده بود.قبول کرد.بردمش تو اطاقم و گفتم رو تخت بخواب.رفت رو تخت بعد ازم پرسید من بخوابم تو چیکار میکنی؟من که منتظر این سوال بودم جواب دادم اگه اجازه بدی منم بدم نمیاد یکم بخوابم.مونا یه خنده موزیانه کرد و گفت اجازه ما هم دست شماست که منم پریدم رو تخت و بغلش کردم و کنار هم دراز کشیدیم.هم من خجالت میکشیدم کاری کنم هم اون.چند لحظه چشم تو چشم بودیم که خود به خود صورتمون بهم نزدیک شد و شروع کردیم از هم لب گرفتن.کیرم تا اخرین حد شق شده بود و داشت درد میگرفت.ولی جرات سکس کردن باهاش رو نداشتم.میترسیدم ناراحت شه.اخه تازه دو روز بود اشنا شده بودیم.بهش گفتم بخواب دیگه خسته ای.اونم چشاشو بست.بعد از حدود یک دقیقه مونا رو صدا کردم پرسیدم بیداری؟که هیچ جوابی نداد.مطمئن بودم به این زودی نمیتونست بخوابه.یکم تکونش دادم و صداش کردم ولی باز جوابی نگرفتم.فهمیدم خودش رو زده به خواب که من راحت کارمو بکنم.منم دست به کار شدم.تاپش رو اروم تا جایی که میشد کشیدم بالا.بدنش مثل برف سفید بود.یه ادکلن خوشبو هم زده بود.سینه های سایز هشتاد و سوتین بنفش رنگش چشامو داشت در میاورد.به همون ارومی سوتینشم زدم بالا که سینه هاش از زیر سوتین اومدن بیرون.وای چه لحظه ای بود.سینه های سفت سفید با نوک صورتی.من همیشه عاشق این نوع سینه بودم و تو دستم بود.شروع کردم به مالیدن و خوردن سینه های مونا.بعد از چند دقیقه رفتم سراغ شلوار و شرتش.ولی نمیتونستم اونارو در بیارم.باید مونارو میکشیدم بالا که با توجه به تپل بودنش کار خیلی سختی بود.حدودا نیم ساعت از به خواب زدن مونا گذشته بود.کار دیگه ای از دستم بر نمیومد و کیرم دیگه تو شرتم جا نمیشد.شلوارک و شرتم رو دراوردم که کیرم وضعیت راحت تری داشته باشه.بعد مونا رو تکون دادم و صدا کردم.اینبار بیدار شد و اروم و در حال فیلم بازی کردن گفت چی شده؟گفتم به اندازه کافی خوابیدی.بیدار شو.چشاشو که کاملا باز کرو سریع شروع کرد به لب گرفتن از من به همراه اخ و اوخ.حشرش حسابی بالا زده بود.لبمو داشت میکند ولی حس خیلی خوبی داشتم.منم شروع کردم به مالیدن سینه هاش و لب گرفتن که صدای اخ و اوخش بلندتر شد.دستشو گرفتم و بردم سمت کیرم.تا دستش به کیرم برخورد کرد کیرمو گرفت و شروع کرد به مالیدن.دیگه داشتم دیوونه میشدم.تا اونموقع هیچوقت اینقدر حال نکرده بودم.کم کم لباسشو دراوردم.عجب تیکه ای بود.تمیز تمیز.رفتم طرف کسش و شروع کردم به خوردن کسش که صدای اخ و اوخش از همیشه بلندتر شد.کیرمو که دستش بود بردم طرف دهنش و شروع کرد به ساک زدن و صداش خیلی کمتر شد.بعد از چند دقیقه از خوردن دست برداشتم و برگشتم روبروی صورتش و ازش پرسیدم هنوز دختره یا نه؟که گفت اره دخترم.انتظار شنیدن این حرف رو نداشتم.ولی از کونم حال میداد.مخصوصا کون به اون تمیزی.بهش گفتم برگرد که برگشت.باسن گنده ای داشت.کاندوم نداشتم.اصلا فکر نمیکردم اینجوری شه.ولی کیر این چیزا حالیش نیست.با اب دهنم سوراخ کونش رو خیس کردم و یکم مالیدم تا کمی باز شه.اونم همینجوری اخ و اوخ میکرد.بعد کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و اروم فشار دادم.یهو خودشو جمع کرد.معلوم بود دردش گرفته ولی اونقدر حشرش زده بود بالا که نمیتونست ازش بگذره.بهش گفتم کیرمو بگیر دستت و بذار رو سوراخ کونت خودت فشار بده.هروقت دردت گرفت تکون نخور تا دردت اروم شه و دوباره به فشار دادن ادامه بده.این تنها راهی بود که به ذهنم میرسید.اونم همینکارو کرد.منم داشتم سینه هاشو میمالیدم.با تحمل درد زیادی کیرم تا ته رفت تو کونش.همونجا چند لحظه نگهش داشتم.دردش که کاملا برطرف شد شروع کردم اروم اروم عقب و جلو کردن.چقدر تنگ بود.به قول خودش اولین بارش بود.خیلی حال داد.تا اونموقع اینقدر حال نکرده بودم.ابم اومد و تو کون مونا خالیش کردم.کیرمو دراوردم.مونا برگشت بغلم کرد و شروع کردیم لب گرفتن.بهترین سکس عمرم رو تجربه کرده بودم و خیلی خوشحال بودم.بعد از چند دقیقه از رو تخت بلند شدیم و لباس پوشیدیم و مونا رفت خونشون.اون روز شروع رابطه سکسی من و مونا بود.من حدود یک ماه و هفته ای یکی دو بار با مونا سکس داشتم.بعد از یک ماه باهاش بهم زدم.و اما سیامک و کارن.سیامک که قصد کردن کارن رو داشت عاشق اون شد و همش تو گوشش میخوند دوست دارم.کارن هم باور کرد و کم کم عاشق سیامک شد.سیامک که دم از عشق کارن میزد با یه خانم اشنا شد و بدون اطلاع کارن باهاش سکس میکرد.کارن به سیامک شک کرد.یه روز تعقیبش کردبهترین سکس عمرم رو تجربه کرده بودم و خیلی خوشحال بودم.بعد از چند دقیقه از رو تخت بلند شدیم و لباس پوشیدیم و مونا رفت خونشون.اون روز شروع رابطه سکسی من و مونا بود.من حدود یک ماه و هفته ای یکی دو بار با مونا سکس داشتم.بعد از یک ماه باهاش بهم زدم.و اما سیامک و کارن.سیامک که قصد کردن کارن رو داشت عاشق اون شد و همش تو گوشش میخوند دوست دارم.کارن هم باور کرد و کم کم عاشق سیامک شد.سیامک که دم از عشق کارن میزد با یه خانم اشنا شد و بدون اطلاع کارن باهاش سکس میکرد.کارن به سیامک شک کرد.یه روز تعقیبش کرد و دید سیامک رفت تو خونه ای که بعدا فهمید خونه یه خانم بیوست.از لحاظ روحی بشدت بهم ریخت و با سیامک بهم زد.وضع روحیش خیلی خراب بود.برای فرار از این وضع تصمیم گرفت از من کمک بخواو.کارن همیشه منو به چشم یه ادم با منطق میدید.یه روز به من زنگ زد و پایان ماجرا رو تلفنی برام تعریف کرد.من تا اون موقع چیزی از اون قضیه نمیدونستم.رابطه من و سیامک کم شده بود و من خبری ازش نداشتم.بعد از کمی صحبت کردن و گریه زاری و زاری کارن باهم قرار گذاشتیم بریم یه کافی شاپ و رودر رو باهم صحبت کنیم.من و کارن روبروی هم تو کافی شاپ نشستیم.یه مقدار در مورد اون قضیه صحبت کردیم و کارن شروع کرد به گریه زاری کردن.دختر به اون زیبایی چقدر شکسته شده بود.من شروع کردم برای کارن از زندگی صحبت کردم تا کمی اروم شه و زیباترین سخنرانی عمرم رو کردم.خودم باورم نمیشد که دارم با کلمه ها اونجوری بازی میکنم.کارن قرق در صحبتای من شده بود.بعد از اینکه حرفام تموم شد به خودم اومدم و دیدم کارن به من زل زده و دیگه گریه زاری نمیکنه.یه دفعه برگشت گفت تو چقدر دوست داشتنی هستی.برق خاصی تو چشاش بود.اون روز و روزای دیگه گذشت.کارن هر روز بیشتر از قبل بهم وابسته میشد.یه جورایی من ناجی زندگی اون شده بودم.منم بدون هیچ قصد بدی میخواستم بهش کمک کنم.وضع روحیش خیلی خوب شده بود.یه روز کارن بهم زنگ زو که یه قرار بذاره همدیگرو ببینیم.تا یادم نرفته بگم مونا و سیامک از این ملاقاتها هیچ اطلاعی نداشتن.بعد از تعیین روز و ساعت قرار کارن گفت دیگه از اون کافی شاپ خسته شدم.بریم جای دیگه.منم برای شوخی و خنده گفتم بریم خونه ما.اونجا که کسی نیست.کارن با خوشحالی قبول کرد.من جا خورده بودم.نمیدونستم چی بگم.دلم راضی نیود اینکارو کنم ولی قبول کردم و من و کارن رفتیم خونه.وارد خونه که شدیم کارن شالش رو برداشت.چقدر زیبا بود.دگمه بالایی مانتوش رو نبسته بود و خط سینش کاملا معلوم بود.روی کاناپه نشست و من رفتم دوتا شربت خنک درست کردم و اومدم نشستم کنارش.همونجایی که با مونا البوم عکس نگاه میکردیم.بعد از خوردن شربت بدون هیچ صحبتی کارن به چشمای من زل زد و صورتها نزدیک شد و شروع به لب گرفتن کردیم.من جادو شده بودم.نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم.در حین لب گرفتن روی تخت دراز کشیدیم و من روی کارن بودم.وقتی ازش لب میگرفتم صدای اخ و اوخش بلند شد و من رو بیشتر از قبل حشری کرد.یهو رفتم روی خط سینش و شروع کردم به مکیدن خط سینش و کارن بشدت حشری شد.کم کم دکمه های مانتوش رو باز کردم و دستم رو کردم تو سوتینش و سینه هاشو دراوردم.هنوز تاپ تنش بود ولی یقش خیلی باز بود.سینه های سفت و خوشگل.خیلی بهتر از مونا.مانتو رو دراوردم.بعد تاپ و سوتینش رو دراوردم.تا اونموقع بدن و چهره ای به اون قشنگی ندیده بودم.بدن بدون چربی.گوشت خالص.شروع کردم به لب گرفتن و ماساژ دادن بدنش.مثل دیوونه ها بودم.تند و خشن.کارن حسابی حشری شده بود.خودش شلوارش رو در اورد.لباس منم دراورد.کیرمو گرفت دستش و شروع کرد به مالیدن کیرم.منم همون موقع شرت کارن رو دراوردم.حالا دیگه هیکل لخت اون دختری که اون روز با لباس باعث راست شدن کیر من و سیامک شده بود جلوم بود.هیچ نقصی تو این دختر پیدا نمیشد.حتی یه لکه.دیوونه وار شروع به خوردن و مالیدن بدن کارن کردم و اون رو هم دیوونه کردم.بهد از اینکه شهوتمون تا اخرین حد بالا زد اماده شدم کیرمو بکنم تو کس داغش که فهمیدم اینم دختره.اینبار من چیزی نگفتم.کارن خودش سوراخ کونش رو با اب دهن خیس کرد و کیرم رو گذاشت روش و اروم فشار داد.از این کارش خیلی تعجب کردم.ازش پرسیدم قبلا اینکارو کردی؟که هیچ جوابی نداد و به کارش ادامه داد.و اون لذت بخشترین سکس تو زندگیم تا به امروز بود.بعد از سکس دوباره از کارن پرسیدم که قبلا سکس داشتی؟خندید و گفت نه.اینارو مونا برام تعریف کرده بود.و بعدها بهم گفت که از روز اول من از تو خوشم اومده بود.من از رابطه خودم و کارن میترسیدم.چون من تو شرایط بد روحی به دادش رسیده بودم و اون عاشق من شده بود.ولی من عاشق اون نبودم.بعد از چند هفته رابطمو باهاش قطع کردمنوشته آرمین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *