سلام این داستان مربوط میشه به سال گذشته…. زمانی که اولین سکسمو انجام دادمخب بریم سراغ این ماجرا…..پسر داییم چند ماه میشد ازدواج کرده بود من تو مراسم های نامزدی و عقد کننون خواهر خانم پسر داییم رو دیدماز من خوشش اومد و به دختر خاله هام که تقریبا هم سن و سال اونا بود گفته بود این مرده کیه؟ من ازش خوشم اومدهآقا خلاصه کنم همه چی جور شد و من با ایشون دوست شدمدر طول دوستیمون بهش دست نزدم چون بالاخره فامیل بود آبرو داشتم اما خدا میدونه چقدر دلم میخواستاسم دختره مهشید بود قدش نسبت به من کوتاه بود حدودا 150 سانت سینه های بزرگ….. باسن خوش فرم….خلاصه از این دخترا بود که تو خیابون ببینی جذبش میشیخونه هامون از هم دور بود و کم همدیگرو میدیدیماونا هم فامیل خیلی دور بودن دیگهدوستیه ما با اون خانوم تموم شددر حد مرگ ازش ناراحت بودم اونم عین خیالش نبودچند ماه گذشت تقریبا همدیگرو فراموش کرده بودیم تا………..ماه محرم شد… تو حال و هوای محرم بودم… هرشب با بچه های محل خیابونا رو زیر و رو میکردیم تا روز قبل از تاسوا رسیدبا خانواده تصمیم گرفتیم این تعطیلات رو خونه ی پدر بزرگم بگذرونمنکته ی مهم اینجاست که پسر داییم که تازه ازدواج کرده بود طبقه ی پایین خونه ی پدر بزرگم زندگی میکردرفتیم خونه پدر بزرگ همه رفته بودن مسجد منم که فوق العاده تیپ زده بودم خورد تو ذوقم…. مو ها فشن..پیراهن سفید… ادکلن آزارو… خلاصه رفتم اتاق آخری خونشون که مخصوص من بود… ماهواره رو روشن کردمو یه فیلم تخمی داشت و منم نگاه میکردمهمه اومدن از مسجد اما خبری از سه تا دختر خاله هام نبود… بعد از شام به خاله گفتم بچه ها کجان؟ گفت پاییننمنم گفتم کون لقشوندوباره رفتم تو اتاقیهو دختر خاله کوچیکم اومد تو اتاق سلام کرد گفت پاشو بیا مریم اینا پایینن میگن توام بیاگفتم اونا پایین چیکار میکنن؟ گفت پسر عموت رفته شمال با زنش خونه خالی بود اجازه گرفتن برن پایین آخه مهشید هم هست میخاستن راحت باشنگفتم تو برو من میامدو دل بودم برم یا نهرفتموارد که شدم با استقبال دختر خاله ها رو به رو شدم بعد چشم تو چشم با مهشید گفت سلام گفتم علیک سلامخلاصه خیلی عادی نشستیم و حرف زدیمو ورق بازی کردیمو…….ساعت حدود دو و نیم بود که دختر خاله کوچیکم رفت بالا بخوابهدختر خاله وسطی جلوی پای من رو مبل خابش بردمنو مهشید با دختر خاله بزرگم بیدار موندیمحرف از جن و روح اومد وسطمنو دختر خالم رو مبل کنار هم نشسته بودیم مهشید هم رو بروی ما یه پتو پیچیده بود دورش(چون دامن کوتاه پاش بود) از ترس ریده بودگفت من میترسم یکی بیاد کنار من بشینه تا سکته نکردمدختر خالم گفت من عمرا بیاممن مردانگی کردمو رفتم بغلش نشستمخلاصه ساعت حدود 4 بوددختر خاله بزرگه رفت تو اتاق تا با دوست پسرش حرف بزنه منو مهشید تنها شدیممن بغلش دراز کشیده بودمو ساکت به سقف زل زده بودماونم بهم زل زده بود اما مثلا من نمیدیدمیهو گفت ازم ناراحتی؟ گفتم نه گذشته هرچی بودهگفت یه بوست کنم؟ کاری که مدت ها آرزوم بودهمن با تعجب نگاش کردم گفتم باشهیهو لباشو گذاشت رو لبامو چشاشو بستآروم هلش دادم عقب گفتم چیکار میکنی؟گفت با کسی که عشقم بوده عشق بازی میکنمگفتم نه نمیکنی اونم اینجا میخای آبرو ببری؟گفت من میخام بقیش با توه منم با خودم گفتم بهترین فرصته بکنمشرفتم پیش دختر خاله بزرگم گفتم ببین منو مهشید کار داریم یهو بیرون نیای اونم گفت الان میخابم مناومدم بیرون و کنارش دراز کشیدم گفت لمسم کندستمو گرفت گذاشت رو شکمش و بالا پایین میبرد بهم گفت بار اولته؟گفتم آره تو چی؟ گفت نهمن که جا خورده بودم با خودم گفتم خاک بر سرم که این همه مدت داشتمش نکردمشیه لب ازم گرفت دستامو گذاشت رو سینه هاش از رو لباس گفت دستتو از زیر بیارتا دستم رسید به سوتینش دادش بالادستم که رسید به سینه هاش کیرم سرعت بالا اومدنش دو برابر شدسینه هاش نرم بودو سایز بزرگ گفت یه کاری میکنی من حال کنمو حشری بشم؟ گفتم چی؟گفت نوک سینه هامو گاز بگیربدون معطلی لباسشو در آورد و سوتینشو باز کردصحنه ی فوق العاده ای بود بدن سفیدشو واسه اولین بار میدیدم دوباره دراز کشید و منم رفتم رو سینه هاشحسابی سینه هاشو گاز گرفتمو لیس زدم در همون حالت دستمو بردم زیر دامنشچون دامن پاش بود کارم آسون بوداونم از رو شلوار با کیرم بازی میکرد فکرم کار نمیکرداون بود که این سکس رو رهبری میکرد منتظر حرکت بعدیش بودمگفت حاضری یه حال اساسی بهت بدم؟ بعدشم نوبت شماسگفتم شروع کن هلم داد عقب اومد رو پاهام نشست زیپ شلوارمو باز کرد شورتمو کشید پایینکیرم راسته راست بود یهو کامل کرد تو دهنش…. داغه داغ شدبالا پایین میکردو ماساژش میداد منم که حرفی نداشتم بزنمسینه هاشو میمالید به کیرمو صورتمو نگاه میکرد و میخندیداومد بالا گفت خوش هیکل نوبت شماس (نکته اینکه 4 سال بدن سازی رفته بودم هیکلم فوق العادس)خوابوندمش رو زمین دامنشو گشیدم پایین شورتش سفید بوداز رو شورت با کسش بازی کردمو درش آوردمخیلی کس تمیزی داشت اول با زبون با چوچولش بازی کردم بعد همه ی کسشو حرفه ای لیسیدمسرمو میگرفت و فشار میداد تو کسشبد جور حشر شده بود یهو انگشتشو کرد تو کسش منم با تعجب نگاش کردم گفت تعجب نکن پردم حلقویهگفت جلو یا عقب؟ گفتم هر دوتاشگفت خوش اشتها میل خودته شروع کن عزیزممنم اول برش گردوندم و به صورت سگی پشتش وایسادم قصدم کونش بوداما همینطوری که تو نمیرفتاز آب کسش یکم مالیدم به سوراخش (یکم گشاد بود) آب دهنم یکم زدم بهشرفت تو……. داغه داغ بود یکم که جلو عقب کردم دیدم آبم داره میاد گفتم بهش گفت بریز تومنم ریختم تو گفت نزار کیرت بخابهدیگه با آب من رفت و آمد کیرم فوق العاده روون شدهمونجوری که بودیم کردم تو کسش یهو یه ناله ای کرد منم فشار دادم تا تهبا سرعت عقب جلو میکردمدولا شدمو سینه هاشو فشار دادم گردنشو لیس زدمو بهش گفتم اینطوری راضی میشی؟دوباره داشتم ارضا میشدم کردو تو کونش که آبمو اونجا بریزمریختم توشو بغلش دراز کشیدمگفت بی شعور من هنوز ارضا نشدم. فقط فکر خودتی؟ رفت پایین کیرمو ساک زد تا دوباره جون بگیرمخوابوندمش رو زمین نشستم پایینشکیرمو کردم تو کسش و همینطوریکه عقب جلو میکردم یه دستم با چوچولش بازی میکرد یه دستم نوک سینه هاشو فشار میدادداشت ارضا میشد هلم داد عقب و ارضا شددیگه حرف نمیزد چند دقیقه گذشت گفت کمک کن لباسامو بپوشممن لباساشو تنش کردمو باهاش حسابی لب بازی کردماون شب تو بغلم خابش بردفرداش قضیه رو به دختر خالم گفتم گفت خسته نباشی با اون همه سو صدا فکر کردی نفهمیدم؟گفتم میتونی ردیف کنی امشب هم بمونه؟ گفت ببینم چی میشهشب دوباره موند و یه سکس تپل کردیمدو تا نکته داره این قضیه که براتون گفتم اولیش باید از دختر خاله های پایه و با شعور و جیگرم تشکر کنم که شرایط. واسم فراهم کردندوم اینکه چون شب تاسوا و عاشورا این کار رو کردم گناه بزرگی کردم و حسابی از امام عذر خاستماما خدایی خیلی حال دادبعد از اون شب هم دیگه باهاش در تماس نیستمآخ که چقدر دوس دارم یه بار دیگه کنارش بخابم(منتظر نظراتتون هستم)نوشته avalin sex
0 views
Date: November 25, 2018