یک لحظه هوس

0 views
0%

سلام این داستان مربوط میشه به مانی و سمیرا.داستان از جایی شروع شد که مانی برای رفتن به کلاسش یه چند وقتاز یه مسیر رد میشد و در همون موقع یه خانوم هم که همون سمیرا باشهاز اون مسیر عبور میکرد و در ادامه میفهمید واسه چه کاری.مانی یه پسر26ساله خوش چهره و خوش تیپ و با پرستیژ خاص خودش بود و خانومی نبود که از بغلش رد بشه و نگاهش نکنه.سمیرا هم یه زنه 30ساله بود با قد نسبتا بلند و هیکلی درشت،چهره ی خوبی هم داشت.و هر بار این دو همدیگرو میدیدن به هم نگاه میکردن.مانی به هر دختری رو نمیداد ولی خوب از سمیرا خوشش اومده بود.بعد اینکه کلاس مانی تموم شد،یه یک هفته این دوتا همو ندیدن.بعد یک هفته مانی برای کاری رفت بیرون.کنار خونشون یه دبستاندخترونه بود.وقتی از کنار مدرسه رد شد دید سمیرا دست دختری روگرفته و داره بر میگرده تازه فهمید که چرا سمیرا هر روز اون مسیرومیومده.وقتی از کنار هم رد شدن سمیرا هم مانی رو دید،ولی ایندفعهسریع رد شد و رفت.مانی فکر نمیکرد که اون دختر سمیرا باشه،فکر میکرد که مثلا خالشه و میره دنبالش.تصمیم گرفت که فردا برهازش بپرسه و حرف دلشو بزنه به سمیرا.فردا زود تر رفت تا سمیرا زود تر ببینه.وقتی رفت دید که سمیرا دارهمیاد،اونم رفت جلو سلام کرد و………….گفت که یه سوال داشتم ازتون.سمیرا گفت بپرس.(سمیرا خیلیمیخواست بدونه سوال چیه.اخه سمیرا هم یه جورایی عاشق مانی شدهبود.)مانی گفت ببخشید میدونم فضولی هستش ولی می خواستم ببینم اوندختر خودتونه؟سمیرا که یه لحظه شکه شد و نمی دونست باید چی جواببده.یه دفعه گفت بله و سریع رفت.مانی رفت دنبالش گفت جدا دخترخودته؟مگه ازدواج کردی تو؟سمیرا گفت اره چطور؟این چیزا رو چرااز من میپرسی؟مانی گفت سوءتفاهم نشه من قصد مزاحمت ندارم.فقط جواب این سوال برام مهم بود ببخشید مزاحم شدم.(ته دلش خیلیناراحت شده بود چون واقعا عاشق سمیرا شده بود)سمیرا پرسید میتونم بپرسم چرا جواب این سوال براتون مهم بود؟مانی گفت هیچی دیگه مهم نیست.سمیرا گفت برای من مهمه.مانی گفت ناراحت نشی،من راستش اومدم که یه جورایی خواستگاریکنم ازت.سمیرا زد زیر خنده گفت از من؟اخه چرا؟مانی گفت اخه ازتونخوشم اومده بود ولی الان دیگه هیچی.سمیرا گفت خوشم اومد با شهامتحرفتو زدی.بعدش گفت این شماره منه هر کاری داشتی زنگ بزن.(سمیرا هم کسی نبود که به جز شوهرش با کسی دیگه باشه،ولی اون هممانی واقعا دوسش داشت)مانی گفت چه کاری اخه؟سمیرا گفت هر کاری.مانی گفت باشه. ببخشید که مزاحم شدم و رفت.تو یه هفته این دو نفر با هم هیچ ارتباطی نداشتن.ولی هر دو،هم مانی وهم سمیرا تو این یه هفته خیلی بهم فکر میکردن.مانی نمیتونست فراموشکنه سمیرا و نمیدونست ایا ارتباطش با یه خانم متاهل خوبه یا بد.سمیرا هم که بعد اون صحبت تو رابطش با شوهرش سست شده بود وبیشتر اوقات تو فکر رابطه با مانی بود.تا که یه روز مانی تصمیم خودشو گرفت که یه بار با سمیرا بره بیرون.زنگ زد به همون شماره ای که سمیرا بهش داده بود.بهش گفت که می خواد ببینتش و باهاش کار داره.سمیرا هم قبول کرد،قرار شد روز بعدش تو یه کافی شاپ همو ببینن.مانی که تو فکر این بود که حالا که سمیرا شوهر داره ایا سمیرا قبولمیکنه پیشنهاد رابطه رو یا نه و سمیرا هم که خوشحال بود که یه باردیگه می خواد مانی رو ببینه و ارزوش این بود که مانی پیشنهاد یهرابطه بهش بده،ولی از یه طرف هم نگران شوهرش بود.بالاخره روزه قرار رسید و ساعت 7شب جفتشون تو کافی شاپ بودن.مانی از سمیرا پرسید دخترت کجاست؟گفت گذاشتمش خونه خواهرم.گفت شوهرت نبود خونه؟گفت نه رفته یه سفر کاری.مانی ازش پرسید از زندگی باهاش راضی هستی؟گفت ای بد نیست.خیلی دلش می خواست بگه نه راضی نیستم ولی برا خودش گفت خیلیضایست که اینجوری بگه.مانی پرسید اگه بد نیست چرا پیشنهاد قرارمونورد نکردی؟گفت مگه چه عیبی داره؟مانی گفت اخه چه دلیل داره یه زنمتاهل با یه پسر مجرد بیاد بیرون،خب حتما یه مشکلاتی باید بینتونباشه.سمیرا گفت خب ما که قرار نیست کاری کنیم،فقط یه دوستی سادستمانی گفت همه اتفاقات از همین دوستی ساده شروع میشه.سمیرا گفتخب بشه از نظر تو مشکلی هست؟مانی گفت پس مخالف اون اتفاقاتنیستی.سمیرا هم گفت برا چی باشم پسر به این خوبی.مانی گفت پس مشکلت تو رابطه با شوهرت هستش؟سمیرا گفت بعدااینو میگم.مانی گفت راستشو بگو به غیر شوهرت با چند نفر رابطهداشتی؟سمیرا هم قسم خورد که با هیچ کسی.(داشت درست هم میگفتمانی اولین کسی بود که سمیرا فکر سکس باهاش تو سرش داشت).بعدش که می خواستن برن مانی پرسید ماشین داری؟گفت نه.مانی گفت بیا برسونمت.سمیرا رفت نشست تو ماشین.تا دمه خونه سمیرااینا حرف خاصی ردو بدل نشد بینشون،تا اینکه وقتی سمیرا می خواستپیاده بشه،مانی گفت نگفتی مشکلت با شوهرت چیه.گفت بگم که ناراحتنمیشی؟مانی گفت نه.سمیرا دستشو برد سمت کیر مانی و کیرشو گرفت،گفت مشکل من با مردم اینه حالا به موقع برات میگم.مانی هم کهاز این کار سمیرا شوکه شد بود چیزی نگفت،سمیرا پیاده شد رفت.بعد دو روز سمیرا که شماره مانی گرفته بود زنگ زد بهش و گفتمی خواد ببینتش،مانی هم قبول کرد.با هم رفتن بیرون یه دوری زدنو موقع برگشتن که تو ماشین بودن سمیرا به مانی گفت میدونی مشکلمن با مردم هست؟مانی گفت هر چی هست مربوط میشه به کیرشدرسته؟سمیرا هم گفت اره کیرش کوچیکه به جانه خودش خیلی تو اینهمه سال تحمل کردم حالا اگر تو سکس به فکر منم بود مشکلی نبودولی به فکر منم نیست کیرشم که فقط در حده همینه که ابش بره تواصلا به من حال نمیده.بعدش به مانی گفت یه چی بگم راستشو میگی؟مانی گفت اره.گفت کیرت چقده؟مانی یه خنده کرد و گفت می خوایببینیش که دیگه حرف حدیثی نباشه؟سمیرا گفت جدی میگی؟مانی گفت اره واستا راست کنم الان بهت نشون میدم.سمیرا گفت خیلیدوست دارم ببینمش.مانی گفت چشماتو ببند.بعدش شلوارشو کشید پایین.سمیرا وقتی چشمش به کیره مانی افتاد هم شوکه شد و هم داشت ازخوشحالی بال در میاورد.پرسید مانی باورم نمیشه وااااااااای این چیهدیگه؟چند سانته؟مانی گفت 22سانت گفت خدای من خیلی توپه،عالییییه.بعدش کیرشو گرفت تو دستش و یکم براش مالید.مانی گفت بقیش باشهیه وقت دیگه.سمیرا هم گفت باشه و پیاده شد.مانی فردای اون روز زنگ زد به سمیرا که اگه می خواد بیاد خونشون.ولی سمیرا گفت خونه ما کسی نیست و شوهرشم شب نمیاد و مانی برهاونجا مانی هم قبول کرد و قرار شد بره.حدود ساعت 9شب بود که مانیرسید اونجا.قبلش سمیرا حموم رفته بودو ترو تمیز کرده بود و یه تاپدامن تنش کرده بود.مانی اومد بالا همو بوس کردنو یکم با هم صحبتکردن تا وقتی که مانی گفت می خوای ادامه اون شبو بریم؟سمیرا همگفت که من ارزومه با تو سکس کنم با اون کیر گندت.مانی گفت پسشروع کنیم سمیرا هم گفت باشه.با هم رفتن تو اتاق مانی سمیرا رو خوابوند رو تخت خودش رفت روشاز هم لب میگرفتن مانی گردن سمیرا رو لیس میزد.کیر راست شده یمانی از رو شلوار کامل مشخص بود و بد جور سمیرا حشری شده بود.مانی دستشو برد زیره تاپ سمیرا و سینه های بزرگ اونو گرفت.سمیرا خیلی حال میکرد به مانی گفت لباسمو در بیار سینه هامو لیس بزنمانی لباس سمیرا در اورد شروع کرد به لیس زدن سینه های بزرگ سفیداون.نوک سینه هاشو می خورد و با دست سینه هاشو میمالید.سمیرا که داشت بدنش از شهوت میلرزید،با صدای لرزونش از مانیخواست که دامنو شورتشو در بیاره و کسشو براش بخوره،مانی هم اینکارو کرد دامن سمیرا رو در اورد.از رویه شورت سمیرا کسشومیخورد و براش میمالیدش.بعدش شورت سمیرا در اورد و کس تپل سفیدسمیرا همونی بود که مانی دوست داشت،افتاد به جونه کس سمیرا و تامیتونست کسشو لیس میزدو واسش می خورد،لبه های کس سمیرا بازمیکرد با زبون داخلشو لیس میزد.سمیرا به مانی گفت حالا نوبت منکه به جونه کیره گنده تو بیوفتم.مانی لباساشو در اورد ورو تخت درازکشید سمیرهاهم با حرص کیره مانی میخورد واسش لیس میزد با حرفاشمانی بیشتر تحریک میکرد.بعدش سمیرا دراز کشید به مانی گفت حالاوقت اینه که با این کیره بزرگ کسمو جر بدی.مانی هم پاهای سمیرااز هم باز کرد و کیرشو گذاشت رو کس سمیرا و با کیرش رو کسشمیمالید،که سمیرا کیرشو گرفتو گفت بکن تو دیگه.مانی کیرشو ارومکرد تو کس سمیرا،کس سمیرا واسه کیره مانی تنگ بود و از هموناولش سرو صدای سمیرا در اومده بود،مانی هم به مرور تند ترسمیرا میکرد.بعد یه مدت سمیرا رو به بغل خوابوند کیرشو کردتو خیلی سریع میکرد و سمیرا هم از شهوت داشت منفجر میشد.مانی کیرشو در اورد به سمیرا گفت دوست داری از کون بکنمت؟سمیرا گفت میترسم دردم بگیره،مانی گفت اولش درد داره ولی بعدشبهت حال میده،نترس اروم میکنم تو اگه زیاد درد داشتی نمیکنم.سمیرا هم گفت باشه.مانی سمیرا به شکم خوابوند و لایه کون بزرگسمیرا باز کرد و اروم زبونشو رو سوراخ سمیرا میکشید و با دستکونشو میمالید،سمیرا هم بد جور با این کار حال میکرد.بعدش مانی به همون حالت کیرشو رو سوراخ سمیرا گذاشت و کم کممیکرد تو،خیلی تنگ بود و سمیرا با کیر کوچیک شوهرش نتونسته بودتا حالا از کون سکس کنه البته تقصیر خودشم بود که کونش گنده بود.مانی سرکیرشو کرد تو و سمیرا هم از درد قرمز شده بود و از مانیخواست که کیرشو در بیاره.مانی کیرشو که در اورد به سمیرا گفتببین سوراخت چقدر باز شده حیف نیست یه چند تا تلمبه خوشکل نزنم.سمیرا دستشو برد سمت سوراخش و تعجب کرد که سوراخش این همهباز شده.به مانی گفت یه امشب دیگه هر کار می خوای بکن مانی همتشکر کرد کیرشو دوباره کرد تو سوراخش،ایندفعه تا نصفه ها کیرشومیکرد تو و سمیرا هم که سوراخش کامل باز شده بود بیشتر از دردداشت حال میکرد.مانی که داشت ابش میمومد کیرشو در اورداز سمیرا خواست بلند بشه بشینه سمیرا هم همینکارو کرد و مانیهم تمتم ابشو رو سرو صورت سینه های سمیرا خالی کرد و ازشخواست سمیرا کیرشو لیس بزنه اونم این کارو کرد و تو همین حینبود که یهو در اطاق باز شد و ……………………………………بله شوهر سمیرا اومد.چشم تو چشم شدن سمیرا با شوهرش و مانیبا شوهر سمیرا همه جارو اروم کرده بود.شوهر سمیرا کیف از دستش افتاد و خواست که بیاد جلو سمیرا سریع ازرو تخت اومد پایین و جلو شوهرشو گرفت و بهش گفت همه چیروتوضیح میدم برات ولی شوهر سمیرا،سمیرا پرتش کرد اونور و با مانیدر گیر شدن،مانی از ترس هیچ کاری نمیتونست بکنه و شوهر سمیرااونو رو زمین انداخته بودو میزد و داشت خفش میکرد که سمیرا تو اینصحنه گلدون تو اطاق بر داشت و محکم به سر شوهرش زد.شوهر سمیرا رو زمین افتاد و با فریاد های سمیرا همسایه ها خبر دارشدن و اومدن بالا تو همین حین مانی که می خواست فرار کنه همسایه هااونو گرفتن و پلیس اومد.سمیرا به جرم قتل به اعدام محکوم شد و مانیهم تو زندان خود کشی کرد………………….‍‍‍پپ‍‍‍‍‍‍‍پپپپپپپپپپاااااااااااااایییییییییییییییااااااااااااااانننننننننننننننننوشته dastanak

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *