‫من و مینا و سکس در شمال‬

0 views
0%

‫سلام‬ ، ‫اسم من امیر و ۲۱ سالمه . چند وقتیه که به این سایت میام اما تا حالا داستانی براتون تعریف نکردم ‫اما یه دفعه یاد یه خاطره افتادم و فکر کردم برای شما هم بگم ، شاید خوشتون بیاد‬  
‫به قول پیره مردها یاد اون قدیما به خیر‬. من ۱۷ سالم بود و تا اون مو قع با کسی سکس نداشتم و از شوبولی (کیرم)
فقط برای شاشیدن استفاده‬ ‫کرده بودم . البته راهای استفاده از شوبولی رو بلد بودم اما موقعیت مناسبی پیش نیومده بود‬ .
‫یادمه که اون سال بعد از امتحانات خرداد و گرفتن کارنامه ها پدرم گفت که قرار بریم مسافرت‬
‫و کم شروع کردن به فراهم کردن مقدمات سفرکردند .. اینطور که بوش میومد مثل همیشه اول میرفتیم شمال و‬
‫بعد یه دور شمسی قمری میزدیم و بر میگشتیم.
‫یادم نیست که جمعه بود یا شنبه ….قرار بود فردا راه بیوفتیم . شب بود که پدرم به داییم تلفن زد و برنامه سفرو‬
‫به داییم اینا گفت .. نمیدونم چی شد که داییم هم هوس سفر کرد . بنابر این مسافرت ما چند روز عقب افتاد‬ .
چون قرار شد ما با داییم وبچه هاش بریم . داییم هم در به در دنبال مرخصی‬
‫من که کلی دلمو صابون زده بودم که فردا راه میوفتیم حسابی ریده شد به اعصابم و شروع کردم با خودم‬
‫غرغر کردن و به دایی فحش دادن ، شوبولی رو حواله خانم و بچش میکردم که یهو یاد دختر داییم افتادم‬
‫اسمشو از این یه بعد میزارم مینا ( مینا یه دختر خوشکل و تپل و سفید بود…هر چی از خوشگلی اون بگم‬
‫کم گفتم …. ) خودمونیم چند بار دنبال یه فرصت بودم که بکنمش اما نشد ( یهو چراغ مغزم روشن شد و‬
‫با خودم گفتم که شاید توی این سفر یه موقعیتی پیش بیاد که شاید بشه از خجالت شوبولی در بیایم و یه حالی‬
‫بهش بدم .. کلی خوشحال شدمو واسه خودم نقشه میکشیدم که چه جوری بکنمش‬ .
‫تا اینکه اون روز کذایی رسید و ما راه افتادیم . من وسط راه رفتم تو ماشین داییم تا یه کم رو مخ مینا کار کنم‬ ‫.
منو مینا از بچگی با هم همبازی بودیم و داییم هم زیاد آدم گیری نبود و کاری به کار ما نداشت . منو مینا و‬
‫برادرش که 6 سالش بود عقب نشسته بودیم (پسر داییه کونده اومده بود وسط ما دوتا) تا اونجا کلی با مینا از‬
‫گذشته و حال و آینده و هر کسو کس و شعر دیگه که به ذهنم رسید حرف زدیم . شب بود که همه رسیدم لب دریا و‬
‫بابام و داییم با هزار بدبختی یه ویلا گیر اوردن . دقیقا کنار دریا بود شب همه خسته بودن و میخواستن بخوابن‬ .
 
قرار شد فردا هم یریم‬ ‫یه گشتی بزنیم و خرید کنیم دایییم و خانم داییم رفتن توی یه اتاق ، مادر و بابای من
 
هم رفتن یه اتاق و منو‬ برادرم‬ که‫از من ۳ سال کوچیک تره اما از من زرنگتر و دختر باز تره ، (و از همه
کارای من معمولا با خبره و هیچی ‫هم به کسی نمیگه) داشتم میگفتم ..قرار شد ما بچه ها هم همه باهم
 
توی هال بخوابیم .. مینا رفت روی کاناپه‬ که اونور هال بود خوابید ، منو برادرم و پسر داییم هم روی
زمین و کنار هم خوابیدیم‬ .

‫من که توی کل این مدت فقط دنبال یه فرصت بودم روضاع رو مناسب دیدم و با خودم گفتم خودمو به خواب‬
میزنم تا همه بخوابن بعدش یه کاری میکنم. بالاخره‬ ‫چشمامو بستم که مثلا من خوابم ….. بدفعه چشمامو
باز کردم و فهمیدم که خوابم برده ) حدود ۱ ساعت خوابیده بودم. گفتم چه بهتر الان که همه خوابن..
اما بازم پاشدم و یه سرو گوشی آب دادم ..دیدم همه خوابیدن‬ . ‫یه نگاه به مینا انداختم …وای نمیدونید چی
دیدم یه فرشته ناز که یقه لباسش یکمی باز شده بود و سینه های‬ گرد و‬ ‫خوش تراشش دیده میشد …
تازه کونش هم کاملا وحتی توی نور کم چراغ خواب به زیبایی دیده میشد‬ .
‫تا حالا مینا رو اینقدر سکسی ندیده بودم .. شوبولی (کیرم) عین تیر چراغ برق قد علم کرده بود و آمپرش‬
زده بود بالا و حسابی داغ شده بود ….آرومو بی سرو صدا رفتم کنار کناپه که مینا روش خواب بود نشستم .‬
دلم میخواست که سینه هاشو چنگ بزنم و لباشو بخورم …. اما ترس از بیدار شدن مینا نمیذاشت‬ .
‫بدنم داغ شده بود و قلبم عین موتور دیزلی صدا میداد …..مونده بودم چیکار کنم …آروم یه دسته کوچیکی به‬
‫پاش زدم اما ترس ورم داشت زود پریدم توی رخت خوابم … بعد از چند دقیقه با خودم گفتم کسخل تا کی می‬
‫خوای‬ از کیرت فقط واسه شاشیدن و دکور استفاده کنی …از طرفی ممکن بود دیگه همچین موقعیتی پیش نباد برام‬
‫این بود که دو باره پاشدم و دست یه کار شدم ….. پایان فکرم این بود که مینا بیدار نشه و من هم حالمو بکنم‬
تازه اگه باباش بیدار میشد چی ؟؟؟ بکونم میزاشتن …پس زیاد وقت نداشتم …دلو زدم به دریا .‬
‫… مینا به پهلو و رو به من خوابیده بود …منم دست راستمو گزاشتم روی کونش و تکون نخوردم که بیدار نشه‬
‫کم کم جرات پیدا کردمو با دست دیگم آروم سینشو میمالیدم …توی حال خودم نبودم که حس کردم مینا بیدار‬
شد‬ . ‫کیرم که تا چند دقیقه قبل یه کلفتی و سفتی درخت چنار بود از ترس شده بود مثل یه مداد کوچیک …..
مینا هم‬ ‫یهو‬ ‫بلند شد و نشست ..احساس کردم میخواد داد بزنه ..هم من هم اون از ترس ریده بودیم ….
من زود با دست جلوی‬ ‫دهنشو گرفتم تا مغزش آنتن بده و منو بشناسه و داد نزنه ….بعد دستمو برداشتم …
اشک تو چشماش جمع شده‬ ‫بود‬ .

‫بهم گفت داشتی چیکار میکردی ؟ گفتم هیچی به خدا ( آره اروای عمت) به گه خوردن افتاده بودم‬ …
‫فقط خواهش میکردم که ساکت باشه و گریه زاری نکنه …دستشو گرفتم و بردمش توی اتاق زیر شیرونی …. (البته‬
با کلی ترس و لرز و کس لیسی کردن مینا) که با من بیادو صداش درنیاد تا براش توضیح بدم‬ .
‫جای کوچیکی بود با سقف کوتاه ..چراغ وروشن کردم ..مینا دوباره گفت چیکار میکردی با من مرده بیشعور‫؟‬
گفتم هیچی ..فقط ساکت باش ..اما ول کن نبود‬ . ‫خلاصه گفتم که دست خودم نبود و نمیخواستم ناراحتش کنم …
که پقی زد زیر گریه‬ . ‫منم دلم براش سوخت و توی دلم هر چی فحش بلد بودم یه خودم دادم …
مینا داشت گریه زاری میکرد و من‬ ‫نیدونستم چیکار کنم ..واسه اینکه آرومش کنم بغلش کردم. اما با تعجب دیدم که
اونم منو همراهی کردو منو‬ ‫بغل کرد‬ . ‫باورم نمیشد ….کم کم صدای گریه زاری هاش هم قطع شد …..
منم حشرم کم کم زد بالا و دوباره‬ سعی کردم دست به کار شم …اینبار دیگه مینا مخالفتی نمی کرد و منم ریتم
مالوندنم تند شده بود . از سر تا‬ ‫نوک پاشو میبوسیدم و همه جاشو ماساژ میدادم . بعد از چند دقیقه دیدم
مینا هم حشری شده و تحریک شدنو از‬ نگاهش میشد فهمید‬ …

‫من بر اساس چیزایی که توی فیلم های سکسی دیده بودم و توی سایت ها خونده بودم شروع کردم به لب گرفتن‬
‫از اون . مینا هم با من همکاری میکرد بعد یدفعه مثل وحشی ها لباس مینا رو از تنش در اوردم و سوتینش باز‬
‫کردم.. عین آدم های قحطی زده شروع کردم به خوردن سینه هاش …واییییییییی ….. خیلی خوش مزه بود‬
‫..چه بویی میداد ..سفید و گرد وسفت …زیاد بزرگ نبودن اما خیلی ناز بودن ..نوک سینه هاشو گاز میگرفتم‬
و میمکیدم . کم کم نفسهای مینا تبدیل شده بود به آه و ناله هایی که منو بیشتر تحریک میکرد‬ …
یواش و آروم اومدم پایین تر و شکمشو لیس میزدم … بهش گفتم شلوارتو در بیار که دارم میمیرم‬ .
‫اما مینا فقط اه و ناله میکرد و خودشو میمالید و گاهی هم موهامو چنگ میزد…. جوابمو نداد‬ .
‫اما بعد از چند دقیه آروم و یواش گفت خودت اینکارو بکن …منم زرتی شلوارو شرتش و باهم کشیدم پایین و‬
‫از پاش در آوردم ..که دیدم مینا خودشو جمع کرد و با یه لبخند کوچکی گفت مرده ی خل ..شلوار خودتو گفتم‬
‫تازه نگاهم به خودم افتاد ..شوبولی توی شلوارم خیمه زده بود و منم پایان لباسم تنم بود ….نفهمیدم چه جوری‬
‫اما در عرض ۱۰- ۱۲ ثانیه لخت لخت شدم …. دیدم مینا هم خودشو شل کرد منو کشید روی خودش …شاید‬
‫می خواست با اینکار بدن سفیدو نرمشو از من پنهون کنه …منم حسابی مینا رو بغل کرده بودمو به خودم‬
‫فشارش میدادم …اما یادم افتاد که من هنوز بهشت مینارو از بس که حول شدم ندیدم …با یه حرکت جای‬
‫خودمو با مینا اوز کردم و با هر مکافاتی بود یه حالتی شبیه 96 لاتین درست کردیم … چشمم به کسش افتاد‬
‫…چه ناز بود ..از لای پاش زده بود بیرون و خیس خیس شده بود …شروع کردم به لیسیدنش …تمام کسشو با‬
‫زبونم تمیز کردم …بوی خوبی هم میداد و معلوم بود که تازه تروتمیز شده بود …صاف صاف بدون یه لاخ مو‬
… مینا هم داشت کیر منو ساک میزد برام عجیب بود که چطور یه دختر برای اولین بار ایقدر با مهارت‬
‫ساک میزنه ….کیرمو تا ته میکرد تو دهنش و میکشید بیرون و سرشو میک میزد …انگار داره آبنبات میخوره‬
‫..یواش یواش حس میکردم داره آبم میاد …به مینا گفتم که بسه …داره میاد …اما ول کن نبود و همین طور‬
کله شوبولی تو دهنش بود‬ …

‫منم دیدم این کس کش شاید بخواد اینطوری کارو زود تموم کنه و سر شوبولی بی کلاه بمونه …..از روی‬
‫خودم کنارش زدم و هر جوری بود خودمو شوبولی رو نجات دادم ….این بار پوزیشن رو عوض کردم و من‬
‫رفتم روی مینا . .. پاهامو انداختم دو طرف پاهای مینا و با این کار سعی میکردم که پاهای اونو بهم نزدیک‬
‫کنم تا بیشتر لذت ببریم …شوبولی رو فرستادم اون وسط مسطا که هر کاری دلش خواست بکنه …. تا ۳ یا ۴‬
‫بار تلمبه زدم دیدم مینا ناخون هاشو تو پشت من فرو کرد و نفسش بند اومد و یکمی لرزید ….فهمیدم که ارضاء‬
‫شده ..چند ثانیه بهش مهلت دادم که حالش بیاد سر جاش و دوباره خواستم شروع کنم که دیدم پاهاشو باز کرد و‬
گفت بکن توش …بکن …دارم میمرم …تعجب کرده بودم .. گفتم مگه اپنی ..با سر اشاره کرد که آره….آقا‬
‫مارو میگی تو کونمون عروسی شد وبزن وبرقصی راه افتاد …منم که ناشی بودم یه دفعه همه شوبولی رو‬
‫فرستادم توش..که مینا یه داد خفیفی زد و دوباره آه و ناله شروع شد …. کسش آب انداخته بود و حسابی خیس‬
‫و داغ بود …شروع کردم به تلمبه زدن …مینا هم هی در گوشم زم زمه میکرد … ) اییی … تند تر ..آخ و…. (‬
‫کم کم حس کردم آبم داره میاد…زود گشیدم بیرونو آبم اومد و شوبولی حسابی شکم مینارو خیس کرد …تا ۵‬
‫دقیقه بیحس روی مینا بودم و حال تکون خوردن نداشتم ..بعد بلند شدیمو خودمونو تمیز کردیم …. رفتیم‬
‫خوابیدیم …. فردای اون روز از مینا پرسیدم کی افتخار افتتاح کس نازتو داسته … گفت علی ) پسر خاله دیگه مینا و‬
‫به عبارتی پسر خاله خودم ( اینجا بود که فهمیدم اون مهارت در ساک زدن از کجا آب میخوره ….از اون به‬
‫بعد هر وقت فرصتی پیش بیاد باز هم با هم سکس میکنیم و از سکس با هم لذت میبریم‬ …
 

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *