تنها بودم، داشتم از سر کار بر میگشتم و هوا تاریک بود، ساعت تقریبا 12 شب بود و من تنها از خیابان های ساکت شهر گذر میکردم تا اینکه به پارک محل رسیدم و با یک خانوم جوان و درشت هیکل همراه با دوستش که او یک خانوم چادری بود ، آن ها مرا تا ماشین 206 ضلع غربی پارک همراهی کردن و درباره سابقه کار هایشان برایم تعریف میکردند و من بیشتر استرس می گرفتم و حتی کیرم در حال صحبت با آن ها سیخ میشد. من سوار ماشین شدم و درباره کجا بودن مکان؟؟ از چه وسایلی استفاده می کنید؟؟ شما همو از کجا می شناسید؟؟ و … تا اینکه به یک ساختمان 2 طبقه که به نظر قدیمی و خالی بود وارد شدیم. زمانی که وارد خانه شدیم من تنم سیخ شد و خیلی ترسیدم، درواقع خیلی مکان ترسناکی بود و دیوار های سیاه همراه یک لامپ کم مصرف. خانوم چادری چادرش و لباس هایش را در آورد و تنها یک بیکینی همراه با یک شورت تنگ دیده میشد و من ناگهان کیرم سیخ شد و در جای خودم ماندم و نمی دانستم چی کار کنم و خیلی ذوق کرده بودم اون یکی خانومه که هیکلش درشت بود لباس هایش را در آورد و دست مرا محکم گرفت و به سوی اتاق رفت و لباس های من را با وحشی گری درآورد و یک لباس تنگ و براق تنم کرد (این لباس از سر تا کف پاهایم را پوشانده بود) و تنها یک زیپ داشت که از کیرم تا کونم باز میشد و من خیلی حس خوبی داشتم و حس میکردم بهترین لباس عمرم را تا به حال پوشیدم و این واقعا لذت بخشه، خانوم هیکل درشت من را چهار دست و پا راهی اتاق بزرگ کرد که تنها یک میز و طناب آنجا دیده میشد و من خیلی استرس داشتم تا اینکه من را روی میز بزرگ خوابوندن و دست هایم را به میز بستن و پاهایم را به سقف، ابتدا خانوم چادری که با بیکینی بود آمد و کسشو گذاشت رو لبم و حسابی کسش را روی دهنم میچرخوند تا منم زبونم رو بالا میاوردم تا مزه کسشو به خوبی حس کنم همینطور که خانم چادری کسش را روی لب های من میچرخاند خانم هیکلی کرم وازلین را روی سوراخ کون من میمالید و یواش انگشت اشاره خودش را داخل میکرد، من هم از درد و هم از لذت آه می کشیدم و خانوم هیکلی دو انگشتی و سه انگشتی وارد عمل میشه و من کونم را سفت میکنم و دردم بیشتر میشه و خانوم هیکلی به من هشدار میده که اگر سفتش کنی بیشتر درد میکشی بهتره شل کنی عزیزم و چهار انگشتی وارد عمل میشه و من هنوز کس خانم چادری را لیس میزدم تا اینکه میگه دهنت رو باز کن و من دهنم را باز میکنم و یک آبی با طعم بد اما لذت بخش روی دهن و صورتم میریزه و من همشون را قورت میدم و حرفی نمی زنم. خانم هیکلی کم کم سعی میکند هر پنج انگشت را توی سوراخ من جا کند و من از شدت درد فریاد می کشم و خانم چادری به صورتم سیلی میزند و دهنم را با یک طناب می بندد و می گوید اگر یک دفعه دیگه فریاد بزنی اینقدر میزنمت تا صورتت پر خون بشه و من از شدت ترسم ساکت میشم و خانم چادری یک دیلدو 20 سانتی بزرگ فرو میکنه تو سراخ کونم و من از درد فریاد میزنم ولی چون دهنم بستس فایده ای ندارد و خانم چادری شروع میکنه به تلمبه زدن و خانم هیکلی به کیرم زربه میزنه و تخم هایم را فشار میدهد و با یک چوب تخت بهش ضربه میزند، من به نظر به غلط کردن اوفتادم و دردی را تجربه میکنم که تا به حال هیچوقت تجربه نکردم و نمی دانستم که درد کشیدن اینقدر میتونه لذت داشته باشه. خانم چادری از تلمبه زدن دست میکشه و از جعبه مشکلی یک میله سر گرد درمیاره که نازک ولی بلند است، من خیلی استرس گرفتم و نمیدونم می خواد چیکار کنه و تا اینکه خانم هیکلی روی یکی از کاسه های آنجا میشاشه و من کمی میترسم تا اینکه خانم چادر روی شکمم میشینه و رو به روی کیرم است و من جلو را خوب نمی بینم و خانم هیکلی باز به من هشدار میده که قرار خیلی درد بکشی و این تازه اولش بود، و همانجا بود که من شروع کردم به دست و پا زدن و ترسیدن ولی فایده ای نداشت چون دست ، پاه و دهن من را بسته بودن و ناگهان سوزش زیادی به کیرم میاد و من هیچ کاری نمی تونستم بکنم و خانم چادری بلند میخندید و به بدن من ضربه های محکمی میزد و خانم هیکلی یک لوله نازک بی رنگ برمیداره و داخل سوراخ کیرم میکنه و با یک چیزی مثل آمپول شاش خودش را میریزه تو کیر من و من هیچ چیز جزء درد نمی فهمیدم تا اینکه کارشون با من تموم شد و منو از طناب ها باز کردن و به چهره خسته و پر از اشک من خندیدن و با کمی لگد زدن به کیرم و تخمام باعث شدن از درد از هوش برم و وقتی بیدار شدم خودم را روی یکی از همان نیکمت های پارک می دیدم.نوشته nimanamjo
0 views
Date: December 15, 2018