متن خاطره سلام اسم من حامده و 26سالمه و بجه تهرانم این ماجرایی ک میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به عید بارسال ک همراه با چند تا از دوستام رفته بودیم تو یکی از پارکها همین طوری که رو صندلی نشسته بودیم ی خانوم خوشگلو خوش هیکل نظرمو به خودش جلب کرد همین طوری که داشتم نگاش میکردم دیدم رفت کنار خیابون وایساد تا ی تاکسی بگیره منم سریع سوییچ ماشینو برداشتمو به دوستام گفتم الان برمیگردم سریع خودمو رسوندم کنارشو چندتا بوق زدم تا بیاد بالا اما سوار نمیشد خلاصه با هر بدبختی ک بود اومد بالا تو راه کم کم سر صحبتو باهاش باز کردم.موقعی ک داشت پیاده میشد کارت مغازمو بهش دادمو رفت.بعد از یه هفته تلفنم زنگ زدو گوشیو جواب دادم بله بفرمایید سلام خوب هسین متشکرم شما؟ منو نمیشناسید نه بايد بشناسم? اونروز دم پارک سوار ماشینتون شدم اها ببخشید بجا نیوردم حالتون خوبه خلاصه اون روز یه ساعت باهم صحبت کردیمو بهم گفت ک اسمش سارا و۲۶ سالشه و یه بار ازدواج کره اما بعد شوهرش معتاد مشه و کارشون به طلاق میکشه(بچه ها ببخشید ک اینقدر براتون کامل توضیح میدم اخه میخوام کامل برید تو عمق ماجرا)بعد از ۴ ماه رفاقت دیگه طاقت نداشتم که از اون اندام زیبا و کاملا شهوتی استفاده نکنم موبایلمو برداشتمو به سارا زنگ زدم گفتم میای پیششم حالم خوب نیست یکم دلم گرفته اونم که دید من اینجوری میگم خودشو بعد از ۱ساعت رسوند تو مغازه البته چون اولین بارش بود طول کشید تا بیاد .وقتی وارد مغازه شد برق از تو کونم زد بیرون وای سارا چه هلویی شده بود انگار میدونست میخوام باهاش سکس داشته باشم یه مانتوی جذب مشکی کوتاه جوری بود ک تا یه حدی کونش معلوم بود باشلوار چسبون ک وقتی راه میرفت لاپاش جوری بهم مالیده میشد ک ادم ابش میومد یه شال مشکیم سرش بود،اومد جلو دست دادو سلامو علیک کردیم بهش گفتم تو برو طبقه بالا بشین تامن یه چیزی بیارم بخوریم(مغازه ی من ی حالتی مثل دوبلکس داره یا به قول گفتنی دو سقفس)رفتم از سوپر مارکت دوتا نسکافه اماده گرفتم چون سر ظهرم بود تو مغازه کسی نبود منم کرکره رو کشیدم پایین و رفتم بالا تا اومدم پیش سارا برگشت بهم گفت چرا درو بستی معلوم بود سارا یه خوره ترسیده منم گفتم بالاخره هرچی باشه جیگرم اومده پیشم بايد يه کمم از کسبو کار بزنم تا بتونم به تو برسم ديگه.رفتم کنارش نشستمو خودمو چسبیدم بهش اول خودشو جمعو جور کرد ولی من کم نياوردمو خودم بيشتر ميمالوندم بهش که يهو گفتچرا اينقدر ميچسبی به من گفتم خوب سردمه ديگه[البته با حالت خنده گفتم] اين حرفو که زدم ديگه چيزی نگفت اما خودش خوب ميدونست قصد من چيه ولی خودشو به کوچه علی چپ ميزد.بعد ۱۰ ديقه صحبت کردن ديگه کاسه ی صبرم پر شدو همون جوری ک داشت باهام حرف ميزد انگشت سبابه م رو گذاشتم رو اون لبای نازشو گفتم هيييييسسس و زودی انگشتمو ورداشتمو لبامو گذاشتم رو لبای اون برام جالب بود که چرا هيچ مقاومتی نميکنه اما خب بالاخره اونم دل داره ديگه.مث يه وحشی داشتم لباشو ميخوردمو با دستامم داشتم اون رونای گوشتی شو ميمالوندم اونم دستشو حلقه کرده بود دور کمر من.تاچند ديقه که تو اين حال بوديم خودمو ازش جدا کردمو روسريشو دراوردم و شروع کردم به باز کردن دکمه های مانتوش وقتي از تنش در اوردم یه تی شرت تنش بود زدمش کنار وايييييي اب از دهنم راه افتاد چه سينه ای داشت هرکودوم اندازه ی هندونه،سفيد سفيد خواستم شلوارشو در بيارم که نذاشت ولی با چرب زبونی رازيش کردم اما فقط ميخواست خودشو لوس کنه،شلوارشو که دراوردم بيش تر از سينش منو مست کرد وای ی کس تپلو گوشتالو ک فقط ميخواستی قابش کنی بزاری رو طاقچه منم شروع کردم به کس ليسی انگار هر روز به کسش يه رولت خامه ای ميداد که اينقدر خوشمزه بود،سارا بلند شدو کل لباسامو دراوردو شروع کرد به ساک زدن خيلی حرفه ای ساک ميزد انگار ۶۰ سال جنده لاشی بوده ديگه کم کم داشت ابم ميومد که کیرمو از دهنش کشيدم بيرونو به حالت سگی خوابوندمش و گذاشتم لبه ی کسش فشار دادم تو شروع کردم به تلمبه زدن، ساراهم خيلی داشت حال ميکرد هی ميگفت بکن تا ته بکن اين کير حامد خودمه ميخام جرم بدی منم با شنيدن اين حرفا شهوتم بيشتر ميشد و محکم تر ميکردمش،بعد يه ربع گفتم سارا برگرد ميخوام از پشت بکنمت اونم که انگار منتظر اين حرف من از خدا خواسته قبول کرد،اولش ی کم با انگشتام با سوراخ کونش بازی کردم که دردش نگيره بهم گفت چيکار ميکنی دو ساعته با انگشتت داری بازی ميکنی زود باش بکن ديگه مردم گفتم اخه دفعه اول دردت ميگيره من که نميخوام زياد اذيت بشی سارا گفتنه پدر شوهر اکثر موقع ها از پشت بامن حال ميکرد منم که ديگه دل تودلم نبود با يه تف رفتم تو کارش لامصب وقتي تلمبه ميزدم کونش عين چی تکون ميخورد تو همين موقع هم داشتم با اون سينه های نازش ورميرفتم که حس کردم داره ابم مياد کيرمو از تو کونش درآوردمو کردم تو دهنش بعد چند ثانيه ساک زدن ابم مثل یه پمپ اب ريخت تو دهنش اما سارای لعنتی هنوز ارضا نشده بود اما من ديگه حال کردن نداشتم که اخرش مجبور شدم واسه اينکه اون تو کف نمونه با انگشت ارضاش کنم بعد اينکه سارا هم ديگه ابش اومده بود هردو مون بيحال افتاديم،اما من هنوز باورم نمشيد که اين همون سارای سروسنگينه.منتظر نظرتون هستم اما اگه خوشتون نیومد فحش ندين حداقل درک کنين که نويسنده به خاطر منو شما وقت گذاشته و داستان نوشته.ممنون بای نوشته Hamed 2 loo
0 views
Date: November 25, 2018