مادر داغ من و مامور آب نامرد

سلام این اولین باره که با من آشنا می شید اما میخوام داستان واقعی براتون تعریف کنم که هر کسی رو دیوونه می کنه. من یه مادر خوشگل و خوش هیکل دارم که اسمش مهساست.از سن 25 سالگی توی باشگاه های ورزشی کار میکنه و اندام فوق العاده ای داره الان 6 ساله که پدرم مرده و اون با من تنها زندگی میکنه. تا قبل از این خاطره نمی دونستم مادرم این قدر هات و داغ باشه که هر کاری ازش سر می زنه.یه روز که تعطیل نبود اما من به خاطر مریضی که داشتم نرفته بودم سر کار اتفاقی رو دیدم که اصلا باورم نمیشد.صدای زنگ خونه رو شنیدم مادر آیفون رو برداشته بود مثل اینکه مامور آب بود واومده بود برای کنتور آب. رفتم پشت پنجره که تا حیات فاصله کمی داره و هر صدایی رو می شه شنید.مامان درو بازنکرد با آیفون و رفته بود پایین تا خودش درو باز کنه گفتم شاید سوالی داره از یارو.مامور آب که یه جوون 34 – 35 ساله بود اومد تو تا کنتور رو ببینه مادر بابهاش حرف میزد اما لباسی که پوشیده بود دهنمو باز نگه داشته بود.سرش روسری بود یه لباس حریر تنگ که سینه های خوش فرمشو نمایان کرده بود با یه شلوار استریچ مشکی که چسبیده بود به رونهای گنده و باسن قلمبه و سکسیش.مامور معلوم بود که خجالت کشیده بود و اصلا نگاهش نمی کرد. مادر بهش گفت شما چه خوش تیپیت آدم ندونه فکرمیکنه بازیگر سینمایید.اون گفت نظر لطف شماست و بعدش بلند شد گفت کار من تمومه دارم میرم یه لحظه چشمش افتاد به مادر و همونجوری برای چند ثانیه محو هیکل و تیپ مادر جونم شد.منم که اصلا تعصبی به مادر جون ندارم و عاشق اینجور صحنه ها نگامو از حیاط برنمیداشتم.مامان یهو خنده موزیانه ای بهش کرد و گفت شما خسته اید من نمی زارم بدون یه چایی خوش رنگ و داغ از اینجا برید و دعوتش کرد توی خونه. منم که اینگار مریضیم یادم رفته بود اومدم از پاگرد پانسیون به صورت یواشکی نگاه کردن.یارو اومد نشست روی مبل تا مادر بره چایی بیاره براش.یکم طول کشید چایی آوردن مامان. وقتی اومد باورم نمیشد چی داشتم میدیدم شلوارشو کنده بود و یه دامن چاک داره کوتاه پوشیده بود با یه تاپ قرمز تنگ بدون سوتین که گردو قلمبه ای سینه هاش و نوک سینه هاش راحن معلوم بود.بدبخت مامور اب که اینجوری دید مامانو زبونش بند اومده بود.مامان چایی رو اومد بهش تعارف کنه که وقتی دولا شد پایان چک سینش معلوم و رو به چشم ماموره شد.اونم سریع چایی برداشت و گفت ببخشید مزاحم شدم.بعد پرسید تنهایید شما؟ مادر گفت مردم عمرشو داده به شما و یه پسر دارم که با هم زندگی می کنیم. پسرتون سر کار هستن شغلشون چیه؟ می خواست مطمئن بشه که من خونه نیستم که مادر گفت توی یه شرکت بازرگانیه و الانم چون حالش خوب نبود تو اتاقش خوابه.مامان سینی چایی رو گذاشت رو میز و اومد جلوی مرده که اسمش اکبر بود نشست.وایییییی مادر مهسا وقتی نشت مثل حرفه ای ها یه پاشو انداخت رو اون پاش که با این کار اون پاش که بالا بود لخت و نمایان بود تا زیر باسنش.بنده خدا اکبر دیگه معلوم بود دییونه شده.گفت شما چقدر زیبا و خوش هیکلید.مهسا جون خندید و گفت جدی میگید؟این نظر لطفتونه ازش اسمشو پرسید و با هم گپی زدن که یارو گفت من دیگه اگه اجازه بدید برم که مادرم زد به سیم آخر چون تو حرفا فهمیده بود اکبر هشر هشر شده گفت اکبر آقا من یه مدته که کمرم درد می کنه و یه پماد دارم که دکترم داده باید یکی رو کمرم بماله پسرمم حالش خوب نیست.اون با کمی مکث جواب داد آخه این کار زشته اگه پسرتون بیاد ببینه که خیلی بد میشه. اونم گفت مگه چیه شما دارید زحمت میکشید تازه باید خوشحالم بشه که یکی داره به مامانش حال میده.وقتی گفت حال می ده کیر اکبر یهو از روی لباس کارش تابلو شد مادرم متوجه شد ولی بروی خودش نیاورد و رفت بیاره پمادشو که اکبر یهو دست کرد تو شلوار خودش و با کیرش ور رفت اینگار داشت کیرشو آماده یه کس کردن توپ می کرد.مامان اومد و پمادو داد به اکبر و خودش به دمر خوابید و گفت اگه زحمتی نیست خودتون شروع کنید.اکبرم با یه لحن هشری گفت چشم الان یه جوری ماسازتون می دم که دردش خوب بشه.نشست کنار مادر و گفت اجازه هست تاپتونو بدم بالا تا کمرتونو بمالم مهسا جونم سریع گفت راحت باشد هر کاری که میبینید لازمه بکنید. معلوم بود مادر داغ داغ شده و داره دیوونه می شه.لباس مامانو داد بالا و پماد مالید و انگشت کرد کف دستش و مالید و انگشت کرد روی کمر مادر چند دقیقه کمرشو مالید و انگشت کرد و پرسید بیشتر کجا درد میکنه بگید بمالم اونجا رو اما قبلش باید تاپتو دربیارم اگه اشکال نداره.اونم گفت دیگه هر کاری دوست داری بکن.اکبر تاپ مادر رو خواست در بیاره که باید مادر یکم بدنشو بلند میکرد تا لباس از زیرش دربیاد.دستشو برد زیر کتف مادر خواست تاپشو دربیاره که دتشو خورد به سینه های مادر که یهو گفت ببخشید مادر گفت راحت باش پدر بیخیال.اکبر که دییونه شده بود گفت دامنتو هم دربیارم؟مهسا گفت آره عزیزم.دیگه هردو روشون باز شده بود.سریع اکبر دامن مادرم در آورد و هیکل توپ و بی نظیر مهساجون جلوی چشمش بود.پایین کمرشو مالید و انگشت کرد و گفت برم پایین تر مهسا هم گفت آره برو.اونم شروع کرد به مالیدن باسن مادر و پاهای مهسا جون.یهو اونو برگردوند و شروع کرد به مالیدن سینه هاش سینه های مامانو یه جوری می مالید و انگشت کرد که مادر چشماشو بسته بود و می گفت جوون جوووون.شروع کرد به خوردن سینه های مامان. بعد شرتش مهسا جونو درآورد و کسشو شروع کرد به خوردن دیگه مادر داشت پیچ و تاب می خورد زیر دست اکبر.بعد اکبر لباسای خودشو درآورد و وقتی رسید به شرتش و اونو درآورد چشام چهارتا شد عجب کیر کلفت و گنده ای داشت مادر قهوه مادر چشماش بسته بود وگرنه اگه میدید جیغ میزد.مامانو باز برگردوند و پاهاشو باز کرد و گفت خوب جنده لاشی خانم می خوام تو کستم ماساژ بدم کیرشو گذاشت رو کس مامانو یواش یواش کرد تو کس مهسا جون که یه دفعه ای صدای آییییییی از مهسا بلند شدو خواست از زیرش بیاد بیرون که نذاشت. هی میگفت عوضی کیرت خیی گندست رحممو خون میاره نکن تو دیگه اما اکبر خون جلوی چشماشو گرفته بود و افتاد رو کمر مادر و همه کیرشو کرد تومامان نالش بلند شدو گفت تو رو خدا ولم کن قلط کردم دارم می میرم. اونم گفت ساکت الان پسرت بلندمیشمه ها.مامان ساکت شد اما همش چنگ میزد به فرش معلوم بود خیلی درد داره میکشه.اکبر کیرشو جلو عقب می کرد دیگه مادر کسش باز شده بود و دردی نداشت.داشت حال می کرد. اکبر بعد 5 دقیقه که مامانو از کس کرد کیرشو در آورد و تو همون حالت دمر گذاشت رو سوراخ کون مادر و گفت کون تو رو اگی کسی بکنه بهشت بهش واجب میشه و کیرشو یواش یواش کرد تو اما مادر اصلا طاقت نداشت میترسید داد بزنه اما داشت گریه زاری می کرد و دیگه حالش داشت بد میشد.اکبر نامرد دیگه کیرشو بی تفاوت به زجر کشیدن مادر تا آخر کرده بود کونش وقتی درآهورد یرشو قرمز شده بود اون کون مامانو بد جوری پاره کرده بود چون خیلی خون می اومد مادر دیگه صدایی ازش نمی اومد نگران شدم اون بی هوش بود اما اون عوضی داشت همینجوری ادامه می داد و به مادر مشت می زد و می گفت گاییدمت جنده لاشی میکشمت جرت میدم بچه کونی بعد مادر بی هوش منو برگردوند و کیر خونیشو کرد تو کسشو خودشو ول کرد تو مادر و انگار آبش ریخت تو کس مامان. بعد یک دقیقه به خودش اومد و فهمید چه گوهی خورده که سریع بلند شد و رفت زنگ زد به اورژانس و پا به فرار گذاشت.من قبل از اومدن اورژانس رفتم خواستم مرتبش کنم که اگه اورژانس اومد آبروش نره اما یهو کیر شق شده محو کس و کون خونی مهسا جون شد منم کیرمو درآوردم و کردم تو کسش و اینقدر کردمش تا آبم اومد و منم خالی کردم تو کسش بعدش سریع لباساشو تنش کردم و تر و تمیزش کرم و وقتی اورزانس اومد بهشون گفتم انگار وقتی من خونه نبودم یکی اومده تو خونه و به زور با مادرم نزدیکی کرده از عقب و اونو زخمی کرده.اونا سریع گذاشتنش تو برانکارد و بردنش خیلی نگرانش بودم نکنه بمیره نکنه بلایی سرش بیاد.اما بعد 5 ساعت بی هوشی تو بیمارستان به هوش اومد دکترش گفت خیلی اذیت شده باید یه هفته اینجا بمونه و پرستارا کارایی که لازمه رو براش انجام بدن. این بود عاقبت داغ بودن مادر که خودشو به بیمارستان انداخت.نوشته‌ آرش