تو باید کیر منو تو ماشین بخوری

باسلام . کاری به مجردی خویش ندارم اما درین 12 سال متاهلی هرگز جز با زن خودم با زنی دیگه همبستر نشده ام چون شب عروسیم با خدای خود عهد نمودم هرگز و هرگز دنبال نامحرم نخواهم رفت و خدا کمک کرده و تا حالا نرفته ام اما این روزها بدجور در سر دوراهی قرار گرفته ام در شرایطی هستم که باید بین شکستن توبه و براورده کردن آرزوی بنده خدا یکی را انتخاب کنم چند روزهست که در افکارم غوطه ور هستم اما نمیتونم یکی ازین دو مورد را انتخاب کنم و اینه که تصمیم گرفتم درین سایت بنویسم تا از راهنمایی شما عزیزان استفاده لازم بکنم …
دریه شهر کوچکی در غرب کشور عزیزمان ایران زندگی میکنم و مختصر درامدی دارم که خدارا شکر راضی هستم در یه اپارتمان دو طبقه چهار واحدی زندگی میکنیم که ما طبقه دوم هستیم سه سال هست اینجا اجاره کرده ام واحد روبروی ما خانم و آقایی بسیار محترم هستن که یکسال زودتر از ما اینجابوده ان درین سه سال رابطه بین ما هم ما دوتا آقا هم خانمها بسیار خوب است و هم به من و زنم اثبات شده مرد همسایه پاک و سالمه و هم به انها در مورد من اثبات شده و خلاصه مثل یه خانواده با هم هستیم بارها شده من خانمم خانه پدرش رفته و من واسه صرف غذا خانه اشان بوده ام و شوهر میترا خانم ( همسایه ) نبوده است و هیچوقت هم حتی فکر بسرم نزده چه رسد به …
من صاحب دوتا پسر و یک دختر هستم اما علی و میترا بچه دار نیستن و خانمم هم همیشه از درد دلهای میترا میگه که از بس دکتر رفتیم و هزینه کردیم و ناموفق بودیم دیگه کلافه شده ایم دکترها علت را فلج بودن اسپرم علی اقا تشخیص داده ان و دو ماه قبل حتی با پانکچر و انتقال جنین از طریق میکرو اینجکشن بازهم حامله نشده و … همیشه خانمم از درد دلهای میترا میگه و من هم تنها کاری از دستم بر میاد دعاست …
پنجشنبه قبل که طبق هر هفته خانمم خانه پدرش میره و منم سرکار نداشتم و خانه بودم ساعت حدود 11 بود که صدای زنگ خانه بیدارم کرد میترا خانم بود با فلاسک چایی و کمی نان و پنیر که با تشکر خواستم از دستش بگیرم که دیدم وارد خانه شد تا حالا چنین نکرده و خیلی تعجب کردم … رفتم آبی به صورت زدم و برگشتم میترا رو مبل نشسته بود و نخست ازم معذرت خواهی کرد و گفت که جسارتم ببخش داخل شدم کار ضرورت دارم .با چند قطره اشک از چشماش سر صحبت را باز کرد … آقا منوچهر از بچگی تا شوهر کردنم سرسفره حلال پدرم زندگی کرده ام و درین 6 سال ازدواجم هم با آبرو و شرف زندگی کرده ام و خداراشکر از همسرم علی و زندگیم خیلی راضی هستم اما این نبود بچه بدجور عذابمان میده مخصوصا مادر و خواهرهای همسرم که دیگه امان ازم بریده ان بدون اینکه بدونن علت از پسرشان هست و من همه چی نرمال است ….. دقایقی گذشت که میترا خانم از خیلی چیزها حرف میزد و اشک چشمش هم سرازیر میشد و من فقط گوش میدادم و سکوت مطلق کرده بودم …. میترا خانم ادامه داد که اقا منوچهر درین چندسال همسایگی چه خودت چه خانم و بچه هات برای من و علی همچو خانواده خویش بوده این و همیشه خوبی از شما دیده ایم الان هم یه کمک بسیار سخت نیازمندم که بیش از 6 ماهه در افکارم هست اما هرگز نتونستم ازت بخوام … من هرگز زن هوس بازی نیستم و هرگز هم کوچکترین نگاهی به نامحرم نخواهم انداخت اما بخاطر فرونپاشی زندگیم مجبورم بر خلاف میل باطنی تن به این کار دهم و باید با کسی غیر علی همبستر بشم و بچه دار بشم وگرنه این روند ادامه داشته باشه از غصه دیوانه میشم شاید هم خودکشی شاید هم طلاق …
بارها خواستم جریان و بهت بگم که پشیمان شدم و شرم داشتم و با خود گفتم نه منوچهر سخته برام و میرم یکی دیگه پیدا میکنم اما هرگز نمیشه دراین روزهای نامرد به کسی اعتماد کرد و بعد ماهها امروز تصمیم گرفتم بیام بهت بگم که من نیاز ارضاشدن ندارم من نیاز نزدیکی ندارم چون همسرخویش برام تمام اینها فراهم کرده اما نیاز به بچه دارم و میخوام بامن سکس داشته باشی …
مات و مبهوت ماندم ندانستم چه کنم خدایا چی دارم میشنوم چکار کنم …
بیش از چهل دقیقه حرفهای میترا گذشته بود حالا بلند شده و با گریه گفت من الان در 26 پریودم هستم فردا یا پس فردا عادت ماهانه شروع میشه و 5 روز طول میکشه و برای چهاردهم سیکل که وقت تخمک گذاری من است حدود 12یا 13 روز مانده و ازت این کمک را دارم و نذار مجبور بشم چون جنده ها دنبال کسی برای سکس بیفتم … و رفت …
از آن روز 8 روز میگذرد و چند روز دیگه باید بهش نتیجه بدم اما چند روز خیلی کم است و این برنامه ریزی سختی نیازش هست و امروز صبحی بهش پیام دادم اگه یا خانه ما نیستی یا خانم من خانه شما نیست بهم زنگ بزن که سریع زنگ زد و گفت خانه خودم تنها هستم بهش گفتم میترا خانم من تمام فکرم با جریان توست و قدرت تصمیم گیری به این زودی ندارم پس خواهشی ازت دارم یک ماه بهم فرصت بده و ایشالا از خدا میخوام این ماه خودت با همسرت باردار بشی و گر نشد واسه ماه بعدی فکری خواهیم کرد …
در سر دوراهی هستم بخدا قسم نمیگم من ادم خوب و مومنی هستم نه حتی نماز در عمرم نخوانده ام اما 12 سال پیش با قران خدا توبه کرده ام چکارش کنم بگم نه با این بنده خدا چکار کنم … ندانم چه کنم خواهشا مرا یاری دهید اعضای محترم سایت …